خلاصه ماشینی:
"» برهم خوردن وحدت و اعتماد میان حاکمان و مردم از یک سو وروابط میان خود مردم از سوی دیگر،سبب میشود که اولاانگیزه و توانایی پیگیری هدفها و برنامهها زایل گردد و درنتیجه دولت توانایی انجام کار ویژههای خود را از دست بدهد؛ثانیا ایجاد رعب و ترس و بدبینی در میان مردم باعث میشودکه از اتحاد آنها علیه حاکم و حاکمان جلوگیری شود و در اینوضعیت حاکمان از سیاست«تفرقه بینداز و حکومت کن»برایادامه و بقای حکومت خود استفاده میکنند یک چنینحکومتی طبعا ساختار اجتماعی متناسب با خویش را میطلبد وبرای این منظور،فرهنگ سیاسی خاصی را ترویج میکند کهمولفههای اصلی آن عبارتند از 1.
با توجه به مطالب ذکر شده،درمییابیم که دولت اقتدارگرای پهلویبا طرح و ترسیم دولتی پیشرو،ترقیخواه و دموکرات!در اذهانعمومی سعی در القای مفاهیم و اجرای سیاستهایی داشت که بابافت فرهنگی جامعه ایران هماهنگی و همسنخی نداشت و بیشتردر جهت تامین منافع برنامهریزان طرحهای اجباری نوسازی ومعدودی گروههای داخلی بود و لذا نهایتا همین بیالتفاتیها سببفروپاشی نظام کهنهفاسد و پوسیده شاهنشاهی گردید.
با مفهوم«نوسازی»آشنا بود که در این راستا،ابتدا لازماست پاسخ چند سوال روشن شود:اصولا آنچه به پدید آمدنچنین نکاتبی ضرورت میدهد،چیست؟چرا باید جوامعیکه عموما سنتی خوانده میشوند،نوسازی شوند؟چرانوسازی،دوای دردی شناخته شده است که معلوم نیستچنین دردی اصلا وجود دارد یا نه؛چه رسد به آنکه برای آندارو تجویز شود؟!این دردشناسی براساس چه نگرشیصورت گرفته و اساسا این درد چیست که علاج آن در گرواجرا و پناه بردن به مکاتبی چون نوسازی میباشد؟ نوسازی27 «نظریههای نوسازی مانند نظریههای توسعه سیاسی بر اینفرض قرار دارند که دگرگونی اجتماعی یک فرآیند خطی و شاملتبدیل جوامع کشاورزی سنتی به جوامع صنعتی مدرن است."