خلاصه ماشینی:
"روزی که او بههمراه چند شیخ دیگر همراه پدرم در کوچهای میرفت،گداییبه پدرم که به دلیل سیادت،سن،شهرت و نیز سابقهی پدرشدر گرگان حیثیتی بیش از دیگران داشت چیزی گفت که هنوزبه یاد دارم.
نورانی در سال 1347 به تهران آمد و با تصویب مرحومحاج آقا یحیی عبادی طالقانی که استاد من در فلسفه بود،درمسجد کنی در حسینآباد لویزان،به پیشنمازی منصوب شد.
از جمله درزمانی که مرحوم استاد سید محمد باقر سبزواری رئیس گروهادبیات عرب دانشکدهی الهیات دانشگاه تهران بود و نورانیعلاقه به استخدام حق التدریسی در آنجا داشت از او انتقادمیکرد و میگفت که«سید کمظرفیتیست.
من تعبیر«پسر عموی جغرافیایی»را فقط از نورانی در رابطهی خودش با پدرم شنیدم و از دیگریهم نشیندهام و جهت این تعبیر هم آن بود که او نیشابوریو پدر سبزواری بود.
چون پدر من درست یازده سال از او بزرگتر بود ولیاین تعبیر«پسر عموی جغرافیایی»بیشتر از این حیث بود کهنورانی سید نبود و پدرم البته رعایت سادات را به جهت این کهبه طور عام بنیعم هم بودند،میکرد."