چکیده:
نظام های سیاسی اقتدارطلب (توتالیتر) در کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی جامعه مدنی موجود در آن کشورها را تحت فشار قرار دادند و نابود کردند. سنت اقتدارطلبانه زیر نفوذ ایدئولوژی احزاب کمونیست و سیاست حاکم بر این کشورها شکل گرفت، به گونه ای که منش سیاسی سیاستمداران بر رفتار سیاسی شهروندان مسلط بود. شکست سوسیالیسم واقعا موجود و تلاش های ناموفق آن برای به نتیجه رساندن سریع نوسازی لیبرال در این جوامع، علاوه بر اخلاق عمومی، ارزش های اجتماعی را نیز دچار آشوب کرد. بحران اخلاقی ریشه دار شد، بی هنجاری افزایش یافت. به علاوه، جامعه به خشونت و جرم گرایید. این امر شکل گیری چارچوب فرهنگی جامعه مدنی و ارزش های اخلاقی آن را مشکل کرد. آزادی و توسعه منش سیاسی جامعه مدنی به عنوان عناصر فرهنگ سیاسی دموکراتیک مستلزم تغییر ساختارها و ذهنیت های موجود در این جوامع است. این امر متضمن این است که قالب های ارزشی سنتی و جوامع سیاسی مبتنی بر نظام اشتراکی، قبیله گرایی، اقتدارطلبی، برابری خواهی، قوم مداری، اتاتیسم (دخالت دولت در کلیه شئون جامعه) و افسانه پردازی گذشته منسوخ شوند. تحقق آزادی و توسعه مستلزم به کارگیری نیروی بالقوه فعال شهروندان، همبستگی و آمادگی آن ها برای انجام دادن تعهدات سیاسی، ابتکار فردی، احترام به منافع عمومی و دفاع جسورانه از آزادی و حقوق اجتماعی است.
خلاصه ماشینی:
نقد اقتدارگرایی حاکم بر کشورهای اروپای شرقی سابق و آثار آن بر فرهنگ سیاسی و حوزه اخلاق در آنها و اهمیت فرهنگ دموکراتیک در راستای تغییر مبانی منش و فرهنگ سیاسی مردم موضوع اصلی مقاله است.
بنا بر این، برای بیان راههای گذار از جوامع سوسیالیست، توتالیتر و ایستا به جوامع دموکراتیک و مدنی که قادر به تویعه خود هستند و مایلند پیشرفتهای مدنی جوامع توسعه یافته و نیز دستاوردی فلسفه سیاسی-اجتماعی و علوم معاصر را به کارگیرند و مورد استفاده قرار دهند الگوی سیاسی نظری و علمی جدیدی ایجاد شده است.
فرهنگ سیاسی در این کشورها به طور فزایندهای میان فرهنگ سیاسی جامعه سیاسی(مجموعه دولت و نهادهای آن، احزاب سیاسی و سازمانهای آنها)و فرهنگ سیاسی جامعه مدنی قطبی شده است، که از یک طرف در چهارچوب نظام اجتماعی متکی بر قدرت و خشونت و از طرف دیگر نظام متکی بر توافق اکثریت اعضای آن قرار گرفته است.
تلاش سیاست اقتدارطلب ازیک سو و آزادی و سیاست دموکراتیک از سوی دیگر منجر به تجدد ساختار جوامع سوسیالیستی شد، هر چند آن چه مورد غفلت قرار گرفت مبنای جوامع مدنی و غلبه بر بجرانهای فراگیر در این جوامع بود، بنا بر این، آنها در معرض آشوب و هرج و مرج ارزشهای بنیادی فرهنگی و سیاسی قرار گرفتند، به ویژه نابسامانیهای اخلاقی.
قدرت یکپارچه منش سیاسی اخلاق یکی از مقولات جامعه مدنی و بیانگر بخشی از فرهنگ اجتماعی است که شاکل نظامی از هنجارها و مطابق با خصوصیات مردم و رفتار آنها و قضاوت در مورد خوب یا بد بودن آنها میشود.