چکیده:
علامه اقبال عقیده و اندیشه ی خویش درباره ی زندگی و رمز و راز آن را در اشعارش بازتابی روشن دادهاست. مضامین بلند عشق، ایمان، امید و آرزو، تلاش و کوشش، حرکت و پویایی، آیندهنگری و خودشناسی در آثار اقبال جایگاه روشن و گسترده ای دارد وآنگاه که این مضمون را با مفهوم زندگی پیوند میدهد، درخشش و جلوه ی دیگری پیدا میکند. اقبال آرزو و امید را سرمایه ی اصلی زندگی، و زندگی را گنجینه دار این سرمایه ی ارزشمند میداند. خودی، خودشناسی وخودسازی از نظر علامه اقبال با قداست طوف حرم برابر است. وی آزاده زندگی کردن و از زیر بار ناملایمات رستن و قد خم نکردن در برابر دیگران را از رموز زندگی میداند: اقبال با توجه به آیات قرآن کریم سیر انفسی را برای انسان لازم و ضروری میشمارد و به تعبیری زیبا در خود نگریستن و به شناخت خود رسیدن را چون مجموعه و خلاصه ی نوری میداند که در فطرت ما نهان است و ظهور و بروز جرقههای آن، راه درست زندگی را برای ما نمایان ساخته، ما را به سوی هدایت و کامیابی رهنمون میسازد: نقطه ی نوری که نام او خودیست زیر خاک ما شرار زندگیست (اقبال،1376: 45)
خلاصه ماشینی:
"از آن جمله در کتاب «اسرار خودی» هنگام اندرز به مسلمانان هندوستان پرده از راز زندگی بر میدارد و با آگاهی از رموز زیستن، پایه و اساس تربیت نفس را در شناخت خود و تفکر و سیر انفسی بر میشمارد و با تمثیل کمال یافتن گوهر در محیط خود، جلوهگری در جمع و روشنیبخشی به دیگران را نوید میدهد: زندگی درصدف خویش گهرساختن است دردل شعله فرورفتن و نگداختن است (اقبال،1376: 146) گویی کیش و ملت پدر مسلمانان یعنی حضرت ابراهیم (ع) را پیش چشم دارد و آرزومند زندگی پر جوش و خروشی چون پیامبر بت شکن است یا به فطرت ابراهیمی همه ی مؤمنان و توان بالقوه ی بشر اشاره میکند و برای تأیید سخن و تأکید آن نگاه داشتن آتش در زیر خاکستر را به امید شعلهور شدن پس از سربرآوردنش از آن جایگاه به عنوان تمثیل بیان میکند و میفرماید: چون خبر دارم ز ساز زندگیغوطه در خود صورت گوهر زدنزیر خاکستر شرار اندوختن .
در عین حال معنی زندگی، قدرت و استیلای آشکار است و هر که به بهانه ی قناعت دست از تلاش بردارد، خود را به خاک مذلت افکنده و هرکه بر دشمن عفو بیجا نماید، زندگی را از نظم و قانون بیرون آورده است : حربه ی دون همتان کین است وبسزندگانی قوتی پیداستیعفو بیجا سردی خون حیاتهر که در قعر مذلت مانده است زندگی را این یک آیین است و بساصل او از ذوق استیلاستیسکته ای در بیت موزون حیاتناتوانی را قناعت خوانده است (اقبال،1376: 36) اقبال ذرات وجود ما را در پیچ و تاب زندگی و هر نفس و دم ما را گرفتار سؤال و جواب روز رستخیز و قیامت میداند؛ و برای نشان دادن اهمیت زندگی و پر رمز و راز بودن سیر و سلوک در حیات و تبیین مشکلات آن مکالمه ی خضر و اسکندر را به تصویر میکشد و از زبان خضر که حیات جاوید را بدست آورده به اسکندر توصیه میکند که در پی رسیدن به زندگی جاودان نباشد؛ زیرا اگر چه مرگ مشکل به نظر میرسد، اما زندگی از آن پیچیده تر و مشکل تر است."