چکیده:
ویژگی نظریه فمینستی آنست که نقطه شروع همه بررسیهایش، موقعیت و تجربههای زنان
در جامعه است.نظریات اجتماعی فمنیستی کلاسیک، نظریات زنان هوشمندی است که در جستجوی
امکاناتی برای بهبود علوم اجتماعی بودهاند، ولی جامعهشناس متعارف همواره در مورد
حضور زنان و تولید جامعهشناختی آنان مقاومت کرده است، و تا بحال این چهرهها کمتر
شناخته شدهاند.در این مقاله به معرفی نخستین جامعهشناسان زن و مقولات کلیدی و روش
شناختی آنان میپردازیم.
خلاصه ماشینی:
"به طور کلی نظریات اجتماعی فمنیستی کلاسیک، ریشه در رشد نظریه سیایس غربی در قرن 18 دارد و به وجود آمدن این اعتقاد که بهبود وضعیت اجتماعی صرفا از طریق علم جامعه یا جامعهشناسی امکانپذیر خواهد بود و همچنین اعتراض زنان به فرو دستی و کهتری آنان و مبارزه برای به دست آوردن حقوق سیاسی است، که موج اول بسیج فمنیستی نامیده میشود.
این زنان نظریهپرداز، چهرههای برجستهای بودند که حتی جامعهشناسان[مرد]که جامعهشناسی متعارف را ایجاد کردهاند بر توانائیهای آنان معترف بودند، زمانی که گروه مردان جامعهشناسی در بهترین حالت نسبت به حضور زنان و تولید جامعهشناختی نگرش دوگانه و متضاد داشتند در نتیجه به علت ایستارهای مبتنی بر تعبیض جنسیتی، پذیرفتن آثار فکری زنان به عنوان محقق و مؤلف دشوار بود و بنابراین در برابر پذیرفتن آنان[زنان]مقاومت میشد و همهی اینها همراه با تضاد رو به رشد بین تمایل برای علمی عینی و تعمیمدهنده، در جامعهشناسی مردانه و تفکر اجتماعی فمنیستی کلاسیک با نگرش انتقادی، در گذر زمان منجر به حذف، پاک کردن حضور سنتی زنان در تاریخ جامعهشناسی شد و اینک، بار دیگر این حضور فمنیستی رخ مینماید.
مثلا ماریان وبر نشان میدهد که چگونه دکترین آزادی آگاهی، پایهی اخلاقی است که هم در انقلابهای سیاسی قرن 18 و هم در بینش فلسفی ایدهآلیسم آلمان وجود دارد ولی این اصول در رابطه زناشوئی فراموش میشود و فیلسوفان در مورد تمایل مردان به اعمال سلطه، از این اصول موضوعه سخنی به میان نمیآورند و معتقدند که زنان به عنوان جزئی از قرارداد ازدواج، داوطلبانه حقوق خود را به مردان تفویض میکنند."