خلاصه ماشینی:
"هر چند این زمینهسازی برای ارتباط مارک با خانوادهی زاورنکو و رفتن به خانهی آنها چندان موجه و قابل قبول تلقی نمیشود و تا حدیاز قوت پیرنگ یا طرح در این بخش از داستان کاسته و روابط علی ضعیفی را ایجاد کرده است،(زیرا برای این ارتباط خواننده انتظار دارد دلیلقویتری وجود داشته باشد)اما چون داستان،زمینهای برای ماجراجوییهای شخصیت فراهم آورده،خواننده با اندکی تسامح و اغماض،برایپیگیری ماجرا،داستان را ادامه میدهد.
(ص 58-61) داستان با ماجرا آغاز میشود و در بستر یک ارتباط و دوستی عمیق و محکم در لحظاتی که مارک با الگا میگذراند در هنگام صرف چای،در هنگام یاد دادن و آموختن زبان یکدیگر،در درست کردن پیراشکی،در غذا دادن به واسکا(جوجهی پرنده)و مراقبت از او و مانند آن،گسترشمییابد.
مارک سعی میکند آنها را به ادامهی اقامت در آنجا وادارد،اما الگا تصور دیگری دارد: «لازم است تو هم بفهمی که محل زندگی واقعی من،ایگور و ناتاشا اینجا نیست!...
از دیگر نقاط قوت این داستان آن است که مترجم،کدنویسیهای مورد نظر مارک و دوستانش را با معادل آنها در حروف فارسی به گونهایخلاقانه در کتاب به کار برده تا مخاطبان فارسیزبان،هم موضوع را بهتر بفهمند و هم توانایی به کارگیری آن را داشته باشند؛و این،یکی ازویژگیهای جذاب در ترجمهی این داستان است،زیرا رمزگشایی کدها یا جملات و کلمات را با استفاده از لیست حروف روسی به عهدهی خوانندهگذاشته است و به این ترتیب بر جذابیت و گیرایی داستان و پویایی مخاطب افزوده است."