خلاصه ماشینی:
"مثقال مثقالی شهروز نظری (به تصویر صفحه مراجعه شود)مکرر نوشتن دربارهی مقام افراشتهی مثقالی در فرهنگ قرن بیستم ایران کار عبثی است.
در این مجال اندک،به سراغ مجسمههایش میروم،«متن پیکرههایی»که خواندن و دیدن را توأمان دربردارند؛جادوی مشترکی که تنها شایستهی بتهای آرکاییک است.
بتهای مشتزنی که مرا یاد عکس به یادماندنیوارهول و باسکیا میاندازد؛الههی بالداری که یادآور آرزوی فطری ما برای رستگاری است،یا دختر پسری فرنگیبا سگ سفیدشان که احتمالا اروپاییان عهد جنگ اول باشند و زنی شیرینرو که شاید لیلی،ویس،عذرا یا خودشیرین است.
او به شکل رشکبرانگیزی همهی پیرامونش اعم از نقش،حجم و فحوا را مثقالیزه میکند و انبوه به جا مانده از ماهی سیاه تا چشم آبی وشهر خاکستری تا میراث به جا ماندهاش برای گرافیک و عکس ایران،همگی نتیجهی تسخیر بصری فحول او بر هر چیز غیرمثقالی است.
مثقال او برای هنرش،بازی طویلی است که کودکی شاید یا باید،از طریق آن بر جهان پیش رویش فایق آید و راز جاودانگی در همینجدی گرفتن بازی بزرگ است در مقام هنر."