چکیده:
بخشی از داستان سیاوش در شاهنامه از آن زمان که این شاهزاده ایرانی وارد توران می شود و سپس با سعایت گرسیوز (برادر افراسیاب) با قتل می رسد، به داستان شیر و گاو در کلیله و دمنه شبیه است. لازم به ذکر است که ریشه داستان سیاوش را مرتبط با اسطوره ایشتر و تموز از اسطوره های بین النهرین دانسته اند،اما این فرضیه فقط مربوط به بخش های نخستین داستان است وبحث مورد نظر مارا شامل نمی شود. آن چنان که در ادامه خواهد آمد، صحنه ها و گفتمان دو داستان به صورت کاملا مشابه با هم پیش می روند، اما تفاوت هایی از جمله نمادین بودن شخصیت ها در کلیله و-دمنه، در مقایسه با شاهنامه قابل بررسی است. بنابر این، دور از ذهن نیست اگر ریشه اصلی این قسمت از داستان سیاوش را در داستان مزبور از کلیله و دمنه جست و جو کنیم،البته ریشه داشتن هر دو داستان دریک داستان کهنتر نیز احتمالی است که نمی توان به سادگی از آن گذشت. در این جستار برای مقایسه دقیق ابتدا مختصر ریشه اصلی دو داستان کاویده می شود، و سپس، صحنه ها و گفتمان و شخصیت های مختلف دو داستان با هم مقایسه گردیده و در پایان نیز به تفاوت های این دو داستان اشاره می شود.
خلاصه ماشینی:
"اینکه هر دو داستان بسیار کهن است و شاید نتوان زمان مشخصی را برای شکلگیری آن تعیین کرد،میتواند از مشکلات این بحث باشد،کلیله و دمنه ریشه در فرهنگ هند باستان دارد و از دیگر روی داستان سیاوش آنچنان که مهرداد بهار اشاره میکند،ریشه در تمدن بین النهرین دارد و حتی با داستان راماینه در هند بی شباهت نیست(مهرداد بهار،الف،1386:468)و همچنین،از جمله پژوهشهایی که در مورد تاثیرات داستانهای هند و ترجمه آنها در ادبیات فارسی میتوان نام برد،مقاله فتح الله مجتبائی است،با عنوان داستانهای هندی در ادب فارسی که در کتاب یکی قطره باران(جشننامه استاد زریاب خوئی)منتشر شده است،البته ایشان اشارهای به شباهت دو داستان مورد نظر ما ندارند،اما راجع به ترجمههای آثار هندی به زبان فارسی مطالبی را ذکر کردهاند که خالی از لطف نیست.
نبستم به جنگ سیاوش میان#از او نیز ما را نیامد زیان چو او تخت پر مایه بدورد کرد#خرد تار کرد و مرا پود کرد ز فرمان من یک زمان سر نتافت#چو از من چنان نیگوییها بیافت (فردوسی،1386:269) و در ادامه اضافه میکند: پس از نیکوییها و هر گونه رنج#فدی کردن کشور و تاج و گنج گر ایدونک من بد سگالم بدوی#زگیتی بر آید یکی گفتگوی بدو بر بهانه تداوم به بد#گر از من بدو اندکی بد رسد زبان بر گشایند بر من مهان#درفشی شوم در میان جهان (همانجا) شیر هم پس از شنیدن سخنان دمنه واکنشی مشابه افراسیاب نشان میدهد و معتقد است اگر به گاو آسیبی برساند دیگران کار او را نمیپسندند و به دمنه میگوید«در احکام مروت غدر به چه تأویل جایز توان داشت؟و بارها بر سر جمع بر او ثنا گفتهام و ذکر خود و دیانت و اخلاص و امانت او بر زبان رانده،اگر آن را خلافی روا دارم بتناقض قول و رکت رای منسوب گردم و عهد من در دلها بیقدر شود»(نصر الله منشی،1386:97)."