خلاصه ماشینی:
"آن قعه را دراین جا میآوریم:(15) {Sمحمد زکریا طبیب رازی را#که فیلسوف عجم بود و اوستاد عربS}{Sبه فن فلسفه و طب کیمیا و نجوم#حساب و هندسه،موسیقی و فنون ادبS}{Sچنان یگانه شمردند فاضلان جهانش#که جمله گوش بدندی چو او گشودی لبS}(به تصویر صفحه مراجعه شود){Sهماره همچو شهانش گروهی از پس و پیش#روانه بد چو ز مدرس شتافتی به مطبS}{Sچنان به کار پزشکی خبیر و حاذق بود#که شد ز هیبت او لرزه در مفاصل تبS}{Sده و دو نامه در آن فن نبشت کز تدبیر#ز صفر فضه توان کرد از نحاس ذهبS}{Sهمی فکند به حکم نجوم اسطرلاب#ز آفتاب به دریای آسمان مرکبS}{Sچنان یگانه که دادند اهل علم او را#فرید عصر و خداوندگار دهر،لقبS}{Sروانه گشت روانش به سال سیصد و بیست#به شاخسار جنان در جوار رحمت ربS}{Sشنیدهام که به پایان عمرش از پیری#به دیده روز فروزنده تیره گشت چو شبS}{Sگزیده قرن و رقیب معاصرش کعبی#به طنز و طعنه بدو گفت ای یگانه حکیمS}{Sمرا از کار تو باشد به روزگار عجب#سه علم را شدهای مدعی و در این سهS}{Sخبر نباشدت از ریشه و فنون و شعب#نخست دعوی اکسیر و کیمیا داریS}{Sکز آنت بهره نبینم به هیچ روی و سبب#برای ده درم از مهر زن به زندانتS}{Sگشوده شد در اندوه و بسته باب طرب#بر آمد از جگرت شور و تلخکام شدیS}{Sز ترش رویی آن نوعروس شیرین لب#دوم تو گویی هستم طبیب و خسته شدتS}{Sسر از صداع و دو چشم از نزول و تن ز جرب#کجا مفاصل و اعصاب خلق چاره کندS}{Sکسی که ریخته دردش به مفصل است و عصب#سوم به دعوی گویی منم ستارهشناسS}{Sچرا به فال تو مسعود نیست یک کوکب#همیشه شمس به قصه تو گشته یار زحلS}&%08918FYKG089G% {Sهماره ما به رغم تو خفته در عقرب#حکیم با هزار طعن آن حریف ظریفS}{Sغریق بحر الم شد حریق نار غضب#بگفت:این همه دانم و لیک بختم نیستS}{Sچو بخت نیست فزونی ز معرفت مطلب#که گر ز اطلس گردون قصب کند بدبختS}{Sز ماهتاب در افتد شرارهاش به قصب(16)#چه پرسی؟از حسب بختیار و ز نسبشS}{Sکه آسمان خسبش گشت و آفتاب نسبS}وقتی رازی،به قرطبه abodroc وارد شد،دید عدهای،گرد شخصی که مرده به نظر میرسید،جمع شدهاند،رازی نیز نزدیک شد."