خلاصه ماشینی:
"این مرد در تألیفی که بنام«درخت تمدن»نگاشته چنین مینویسد: «مفهوم نظریه باعقیده بیک خدای مقتدر و توانائی که بشر با کمال خضوع و تسلیم و اخلاص باید در برابر او بایستد،گو اینکه اعمالش عادلانه بنظر نیاید،محصول و نتیجه مستقیم زندگانی خانوادگی نژاد سامی بوده است محصول دیگری از عقیده بیک وجود مافوق بشری که باینمعنی رونقی داد،همانا یکرشته شعائر و رسومی بود مربوط بکلیه جنبههای سلوک و رفتار که همه این معانی در قانون موسی خلاصه شده است.
» فروید علاوه از اینکه منکر اصل ملکوتی بودن و الهی بودن دین و مذهب بود میگفت: وجود دین و مذهب بهیچوجه و در هیچ موضوعی مجاز نیست و تصریح کرد که:«این ق*از فلسفه ماتریالیزم(مادی)و تأسیس عقیده کمونیستی،هدف اعلای حیات را در«شکم» جستجو میکند و فروید با تأسیس مبانی و روانشناسی جدید،آن هدف را؛در قسمت پائینتر از شکم میجوید،زیرا تمام بحث روانشناسی وی در حول و حوش غریزه جنسی است!
» برتراندراسل این فلسفه کاملا مادی و الحادآمیز را تکمیل میکند و از فروید هم جلوتر میرود،آنجا که میگوید: «اینکه بشر محصول علل و اسبابی است که بدون در نظر گرفتن هدف و مقصدی بکار افتادهاند!و اینکه ریشه و رشد و نمو آرزوها و ترسها،و عشقها،و عقاید وی،فقط محصول نظم و ترتیب و تلفیق«اتمها»است!و اینکه هیچ شجاعتی و هیچ قدرت فکری و احساسی نمیتواند حیات هیچ فردی را بعد از مرگ حفظ کند،و اینکه اینهمه کوششها و فعالیتهای اعصار و قرون و همه فداکاریها و اخلاصها و کلیه الهامات نوابغ بشری،پس از گسیختن منظومه شمسی،محکوم بفنا و زوالند،و اینکه بطور کلی،معبد اینهمه کارهای عظیمی که بشر انجام داده،قهرا بایستی روزی در زیر خرابههای جهان دفن شود،همه این امور تقریبا بطوری مسلم است که هیچ فلسفهای تاب مقاومت آنرا ندارد که این معانی را تکذیب کند."