چکیده:
این نوشتار در ابتدا تفاوتهای میان شعر (ادبیات) و تاریخ را بررسی میکند؛ در
شعر، همه چیز به احتمال ختم میشود، اما تاریخ مجبور است به هر امر ممکنی توجه
کند. اما با نگاهی دقیقتر، مرزبندی بین تاریخ و شعر در هم میریزد. در ادامه این نکته
مطرح میشود که با ظهور «نو تاریخیگری آمریکایی» بار دیگر به سبک تاریخنگاری
هرودوت توجه شده است. نویسنده سپس به ماهیت تبیین تاریخی میپردازد و با اشاره
به تفاوت امر تاریخی و امر علمی توضیح میدهد که امر علمی حاصل مشاهده و مبتنی
بر رابطه علت و معلولی است و قابل پیشبینی و تکرارپذیر است. اما امر تاریخی مبتنی
بر رابطه علت و معلولی قابل پیش بینی و تکرارپذیر نیست. ساختههای فرهنگی و
تاریخی یک بار برای همیشه تولید شدهاند اما تفسیر آنها به یک بار محدود نمیشود.
یکه بودن واقعه تاریخی و اثر هنری آنها را به یک زمان خاص گره میزند، اما راه را
برای نوعی تبیین باز میکند که در طول زمان تغییر میکند.
خلاصه ماشینی:
"بدیهی است که ما میتوانیم از این واقعه درس بگیریم و از این علم خود، برای تفسیر دیگر جنگها و یا وقایع مشابه بهره بگیریم، اما این دانش را نمیتوان قاعدهمند کرد، آن گونه که احتمالا میتوان دانش حاصل از مشاهده علمی پدیدهها را بر اساس رابطه علت و معلول و قواعد به دست آمده از آنها قاعدهمند کرد.
از نظر کندرسه، تشبیه علمی مشکلساز نیست: اگر انسان تقریبا با اطمینان بتواند وقتی که قوانین پدیدهها را میداند، آنها را پیشگویی کند و اگر حتی مطمئن نباشد بتواند با احتمال موفقیت زیاد آینده را بر اساس تجربهاش از گذشته پیش بینی کند، پس چگونه است که ادعای تلاش وی برای تصویر بخشی از حقیقت سرنوشت آتی انسان بر اساس تاریخ، امری توهمانگیز تلقی میشود؟ (کندرسه 173: 1975) بیتردید، «علت» کلمهای است که مکررا در کتابهای تاریخی خودنمایی میکند.
با این اوصاف آیا میتوانیم فرض کنیم هنگامی که محتوای تاریخ و سبک نوشته آن یکی میشوند ما میتوانیم تصویر روشنی از زمان حال نویسنده به دست آوریم، اما در عین حال، ضرورتا بیان افشاگر گذشته و حال را به دلیل گفت وگوی دوطرفه از دست بدهیم؟ در تفسیر من از میشله بارت، گذشتهای که ثبت میشود ـ و نماینده آن میشله است ـ هر چه بیشتر مبدل به جانشینی روشن برای گذشته نزدیکی میشود که مورد بحث قرار نمیگیرد؛ یعنی زندگی روشنفکری بعد از جنگ فرانسه."