خلاصه ماشینی:
"درود ای سپیده،سپیدار باغ نجابت!
درود ای تو خون شرف در تپشهای رگهای ایران!
درود ای سرآغاز بیداری،ای تندر خشم!
درود ای تو گهوارهی رویش باغ و نجوایباران!
***هنوز از تو میپرسد این جنگل سبز،در تیرگی راز زخم تبر را تو میبالی از نور به یاد تو میبالد این جنگل امروز،ایشوکت آبسای به یاد تو میجوشد این چشمهی روشنی، ژرف هررود و هرسنگ و جنگل هنوز از تو میگوید،ای روح دشت شقایق امیر کبیر مصدق!
***تو و با توهمگام تنهایی آزاده از راستان، -پاکبازانی از نسل خورشید و ابریشم،ازکاروان شهامت تو و حلقهای خرد،اما دلاومند،گندآورانی نژاده و فرجام میدان تو،تکیه برنیزهی بیپناهی،عصای شهادت ***نمای تو در قاب تبعید،در غربت خاکی احمدآباد یا سنگ سردابهی فین نماد رگ خون و آیینهی دق!
-در سحرگاه میدان و بیداد فرمان آتش دریغا براین خاک -این پرنیانی غریبانه،پردیش ویران ***(به تصویر صفحه مراجعه شود)و افسوس برغفلت دستهایی که گمکرد، تو را،برترین شبچراغ یگانه..."