چکیده:
امروزه پرسش از تاریخ فلسفه باندازه مسائل مرسوم و درونی هر یک از فلسفه ها دارای ارزش و اهمیت است. مسئله یی که در این نوشتار مورد توجه قرار گرفته است این است که آیا امکان گذر از رویکرد مرسوم نسبت به تاریخ فلسفه هست؟ میتوان در کنار رویکرد مستقیم به تاریخ فلسفه از رویکرد دیگری مانند «تاریخ فلسفه معکوس یا بازگشتی» سخن گفت؟ بعلاوه، مطلوبیت رویکرد دوم، قابل تایید است؟ مراد از تاریخ فلسفه مستقیم توجه به تاریخ فلسفه بنحو متعارف و در زمان خطی جهت دار، از گذشته بطرف حال و آینده است و منظور از تاریخ فلسفه معکوس عنایت بدان در زمان خطی ولی بنحو برعکس یعنی از حال به گذشته است. این نوشتار بر آن است که میتوان از رویکردی بدیل با عنوان «تاریخ فلسفه معکوس» بجای رویکرد مرسوم و مستقیم سخن گفت.مضمون این نظر آن است که میتوان و شایسته و لازم است که در آغاز فلسفه ورزی در حوزه تاریخ فلسفه، در پنج مقام خوانش (مرور)، فهم (عمیق و تاملی)، تحقیق، آموزش و تدوین، نسبت به تاریخ فلسفه، بطور معکوس (یا بازگشتی) عمل کنیم و نه مستقیم (یا پیشرفتی). بر این اساس، این نوشتار نخست با تفکیک سه مرتبه از امکان، یعنی عرفی و منطقی و فلسفی و طرح اصول موضوعه یی چند، صرفا به «امکان فلسفی» این رویکرد میپردازد و پس از آن با بیان مویدات و نشانه های متعدد، حکم به «مطلوبیت» این رویکرد نیز میدهد.
خلاصه ماشینی:
"اما از طرف دیگر، یکی از مهمترین سؤالات دربارۀ همین تاریخ فلسفه این است که چگونه آن را در خدمت مسائل کنونی خود مورد استفاده قرار دهیم؟ بنظر میرسد بهترین کار این است که نخست و در آغاز تفلسف خود،درگیر زمانه فلسفی خویش باشیم،تا آنگاه بتوانیم تاریخ فلسفه را نیز در افق پرسشها و...
برخوردار هستند،لازم نمیآورد تا همین منابع در اولویت فلسفهورزی ما قرار گیرند؟ چهارم اگر در حوزه فلسفه،در نهایت،لازم و ضروری است که«خلاقیت و فعال بودن» در امر فلسفهوری را بیاموزیم،حال سؤال این است که آیا برای احراز چنین هدفی آغازیدن و سود بردن از بستر فلسفه معاصر مناسبتر است یا نقطۀ آغاز تاریخی فلسفه؟بنظر میرسد فلسفه معاصر مناسبتر باشد،چرا که اولا،حوزهیی فراخ و گسترده از مباحث و مسائل جدید را شامل میشود و ثانیا،جریان تحریک بسوی ابداع و ابتکار در آن موج میزند.
هشتم بنظر میرسد برای یکبار باید در رابطه با تاریخ فلسفه این سؤال را بطور جدی مطرح ساخت که آیا تا حال که رویکرد ما بدان بنحو«مستقیم»بوده است، توانشتهایم بیشترین سود فلسفی را از آن،عاید خود سازیم؟آیا نمیتوان دستکم برای یکبار هم که شده،حتی بنحو آزمایشی،طریق رویکرد معکوس را آزمود تا از نتایج آن اطلاع حاصل کرد؟آیا بواقع میتوان بنحو«پیشینی»در مورد توفیق یا عدم توفیق چنین رویکردی داوری نمود؟اگر با قطع و یقین نمیتوان چنین کرد،پس بدلیل امکان پرثمر بودن آن،بهتر است آن را آزمود."