خلاصه ماشینی:
"و وقتی دوباره به ایران آمدم،یعنی زمستان 68 دیدم که آن حس ششم و آن تماس ملموس که پیش از آن داشتم از بین رفته و آن اوضاع ادبی هم دیگر وجود نداشت و متوجه شدم که نخواهم توانست چیز جالبی دربارهء اتفاقهایی که در ایران میافتد بنویسم،در حالی (به تصویر صفحه مراجعه شود) *دکتر هیلمن: در داستان و رمان نویسی اگر انقلاب نشده بود،ادبیات داستانی به بنبست میرسید و اکنون دورهء پررونقی به وجود آمده است.
شک دارم بتوانم چیزی درباره ادبیات معاصر بنویسم که برج عاجی نباشد،یعنی متأسفم سرنوشتم این طور شده که در دورهای که مهمترین عهد در زبان و ادبیات فارسی معاصر است من اینجا نیستم که چیزهایی دربارهاش یاد بگیرم و بنویسم،ولی در ایران افرادی هستند که توجه خاص و مناسبی به آثار دارند، به ویژه آثار پانزده سال اخیر.
کیهان فرهنگی:اگر درست استنباط کرده باشم،به زعم شما از چیزهایی که همواره واقعیت ملموس دارند،مانند ادبیات ماهیگیری و گاوچرانی باید در کنار ادبیات جنگ صحبت کنیم؟ دکتر هیلمن:چون موضوع از نقد ادبی خارج است!
همچنین اگر یک آمریکایی این کار را دربارهء آثار ادبی فارسی انجام دهد در ضمن فراموش نکند که دیدگاهش آمریکایی است،میتواند به عنوان یک منتقد دیدگاه خودش را معرفی بکند و از ابتدا بگوید: خوانندگان عزیز دیدگاه من این است!حتی نوع نقد ادبی که در باب آثار ادبی ارائه خواهد شد آمریکایی خواهد بود."