چکیده:
تحولات مهم در تاریخ فلسفة علم در قرن بیستم عبارتاند از : گفتمان اول: پوزیتویسم
و استقراگرایی، گفتمان دوم: ابطالگرایی کارل پوپر و برنامه پژوهشی لاکاتوش، گفتمان
سوم: ساختارگرایی و نسبیت گرایی تامس کوهن و گفتمان چهارم: هرمنوتیک
با چیره شدن هرمنوتیک بر عرصة فلسفة علم، تحول اساسی در زمینة روششناسی صورت
گرفت. انواع هرمنوتیک را میتوان از دو دیدگاه طبقه بندی کرد :
الف) از دیدگاه کاربرد آن
ب) از دیدگاه دورة تاریخی
این نوشتار ضمن پرداختن به پیش زمینههای اثرگذار بر هرمنوتیک، گزارش تحلیلی کوتاهی
از انواع هرمنوتیک را ارائه میکند.
خلاصه ماشینی:
"( Pennenberg: 1967 , 129 ) «هرمنوتیک فلسفی» هرمنوتیک هایدگراست که «هرمنوتیک» را در ساخت وجودشناسی به کار میگیرد و از آن بــــــرای تفسیر هستی و هستیشناسی فهم و تفسیر بهره میبرد، لکن دراین طبقهبندی باید از اقسام دیگری از هرمنوتیک نیز نام برد، از قبیل: «هرمنوتیک روششناسانه دلتای» و «هرمنوتیک گادامر» که آمیزهای از روششناسی و وجودشناسی است و در واقع، تلاش برای به ثمر رساندن هرمنوتیک روششناسانه دیلتای و هرمنوتیک فلسفی هایدگر به شمار میآید.
از نظر وی این مفهوم نوعی نظریة فلسفی و شناختشناسی است که روش عام تفسیر همة متون را بیان میکند و هدف آن، بازاندیشی و تأمل و تلاش برای تغییر ساختار شناخت و کشف زوایای پنهان حاکم بر جهان و طبیعت انسانی است.
( کوزنزهوی: 1371، 67) رویکرد گادامر این است که فهم در اثر پیوند افقها حاصل میشود؛ یعنی اتحادی میان دیدگاه خواننده و دیدگاه تاریخی متن بوجود میآید و کار هرمنوتیک، اتصال افق ها و برقرار کردن نوعی دیالوگ و همسخنی ما با جهان دیگر است و در این صورت، فهم درست و نادرست در مکتب گادامر وجود ندارد و منشأ اختلاف تفاسیر، همین استناد تفسیرها به پیشفرضها، پیشداوریها و انتظارات مفسر است.
(هابرماس: 1378، 88) در هرمنوتیک محورهای مختصات انسان، زبان، سنت و مفاهیم هستند و در ورای زبان و مفاهیم، اندیشه معنا ندارد، انسان با گذشته رابطة تاریخی دارد و خود حلقهای از این زنجیر است و از موضع حال، گذشته را بازسازی میکند.
ریکور همانند گادامر میگوید: انسان در فرایند تفسیر چیز بیگانهای را متعلق به خود میکند و در واقع، خویشتن خود را در آن پیش میافکند و در این فرایند، انسان با توجه به نیازهای روزمرة خود عمل میکند؛ یعنی تفسیری که ارائه می دهد دربرگیرندة ارضای نیازهایش است."