خلاصه ماشینی:
"لحظاتی میگذرد؛مرد میانسالی که کنار زن روستایینشسته است،چند بار چشمدرچشم مرد روستایی میدوزد&%09827ZFHG098G% عشق گمشده:از مجموعه خاطرات بیآرتی رسول ذو الفقاری*سومین نفر صف هستم و مقابل درب اول ایستگاهبیآرتی منتظر ورود اتوبوس به ایستگاه ایستادهام.
لحظاتی میگذرد؛مرد میانسالی که کنار زن روستایینشسته است،چند بار چشمدرچشم مرد روستایی میدوزد&%09827ZFHG098G% و او را برانداز میکند ولی قبل از اینکه به تصمیم برسد چشماز مرد روستایی میگیرد و به جای دیگر چشم میدوزد ولیبالاخره تسلیم نگاههای معصومانه زن و شوهر روستایی شده واز جایش بلند میشود.
{Sتو کیستی که صدایت به آب میماند#تبسمت به گل آفتاب میماند؟#تنت به پیرهن صورتی و دامت سرخ#به تنگ نیمه پری از شراب میماند#به پشت چشم تو آن سایههای رنگارنگ#به نقش قوس قزح در حباب میماند#تورا شبی سر راهی دو لحظه دیدن و بعد#به خانه یاد تو کردن و به خواب میماند#از آن تبسم نوشت به دیده یادی ماند#چو برگ گل که به لای کتاب میماند#کسی که وصف تو را گفت نشئهی سخنش#به مستی میبرنگ ناب میماندS} و او را برانداز میکند ولی قبل از اینکه به تصمیم برسد چشماز مرد روستایی میگیرد و به جای دیگر چشم میدوزد ولیبالاخره تسلیم نگاههای معصومانه زن و شوهر روستایی شده واز جایش بلند میشود.
{Sتو کیستی که صدایت به آب میماند#تبسمت به گل آفتاب میماند؟#تنت به پیرهن صورتی و دامت سرخ#به تنگ نیمه پری از شراب میماند#به پشت چشم تو آن سایههای رنگارنگ#به نقش قوس قزح در حباب میماند#تورا شبی سر راهی دو لحظه دیدن و بعد#به خانه یاد تو کردن و به خواب میماند#از آن تبسم نوشت به دیده یادی ماند#چو برگ گل که به لای کتاب میماند#کسی که وصف تو را گفت نشئهی سخنش#به مستی میبرنگ ناب میماندS}"