چکیده:
چهل و دو سال پیش نخستین موزهء اثار هنری معاصر توسط هنرمند گمنامی که در یتیم خانهای در کرمان پروش یافته بود و از مدرسهء کال الملک فارغ التحصیل گشته بود،در گوشهای از میدان توپخانهء آنروز تأسیس گردید. نمایشگاههای این موزه به عنوان بزرگترین رویداد هنری مورد توجه فراوان و استقبال بسیار مردم کوچه و بازار قرار گرفت،زیرا که در آن،آشتی بین هنر و مردم مستعضف مشهود بود.موزه و نمایشگاههای آن در محافل فرهنگی و روزنامهها و مجلهها سر و صدای فراوانی برانگیخت.روزنامهء«مرد امروز»به مدیریت شادروان محمد مسعود در مقالهای به نام«تجلی روح»چنین نوشت: «از میان تیرگیهای فقر و بدبختی و از اعماق ظلمات ذلت و بینوایی گاه گاه بارقهء امید و سعادتی جستن میکند،که مایهء بهت و حیرت جامعه میگردد.این الماسها که بندرت در میان معادن ذغال یافت میشود، تابنده و پر بهاء است.«صنعتی»یکی از آن جرقهها و دانهای از این جواهر نایاب است،زیبایی روح و حیات طبیعت است.این روح فقط در صنایع مستظرفه،در موسیقی،در شعر،در نقاشی و در مجسمهسازی جلوه میکند.شما میتوانید یک گوشه از این حیات طبیعت را در میان مجسمههای بیحرکت و پردههای گوناگون نمایشگاه«صنعتی»جستجو نمایید.در سالن نسبتا وسیعی که شاه و گدا پهلوی هم ایستاده و فقر و غنا در کنار هم ساکت و آرام جای گرفتهاند،فقط یک غوغا وی یک هیجان وجود دارد،و آن طغیان روح هنرمندی است که این دنیای بدیع را بوجود آورده است......صنعتی در تجسم حالتهای مختلف به خصوص در مجسم ساختن احوال تیره روزان،مستمندان،ناتوانان بقدری مهارت و توانایی دارد که در کمتر مجسمهسازی میتوان آنرا یافت.من در میان آنهمه تابلو،مسجمه،نقاشی،و غیرهء کار صنعتی،صحنهء زندگی متمولین،اغنیای،خلاف آنهاییکه فارغ از غم دیگران بعیش و شادی مشغولند و خبری از درد و غم دیگری ندارند کمتر دیدم. شاید علت این توجه به تجسم وضع فلاکت بار سختی،درد،محنت!اندوه بدبختی،و خلاصه زندگی2Lافراد طبقهء سوم این باشد که صنعتی،خود زندگانی تیره و پر از مصائبی داشته است. سید علی اکبر صنعتی اصلا اهل کرمان و اکنون 28 سال دارد هر چند از حیث قیافه مسنتر بنظر میرسد و میتوان این مسئله را از سختیهای و دشواریهایی که در طول زندگی وی را در هم فشرده دانست.»1 براستی همین گونه است.مضمین اصلی کارهای او همه مورد پسند مردم است.باغهای بهشت،طبیعت دلانگیز ایران،تندیس شخصیتهای برخاسته از میان مردم همچون گاندی،امیر کبیر،سید حسن مدرس، فیروزآبادی،بهار،دهخدا و....و یا مردم فقیر و برهنهای که در آن زمان در همه جای کشور پراکنده بودند و یا انبوه زندانیانی که اسیر نظام طاغوت بودند،بهره کشی از انسان و ظلم و خودکامگی،مایهء اصلی ایجاد تصاویر وی بودند.او درآمد اندک این موزه را وقف امور خیرهی میکرد،چرا که در اندیشهء وی بود که هیچ گاه به مستعضعفین پشت نکند،لذا با آنان میزیست و با آنان حشر و نشر داشت،و از همین رو بریا محافل دروغین هنری کار نمیکرد و بدیهی است که با این روش مورد توجه حکومت ستم شاهی قرار نگرفت،حتی آنان سعی داشتند هنر او را در بوتهء فراموشی قرار دهند،ولی وی هیچ گاه از پای ننشست.بیش از هزار اثر نقاشی و چهارصد تندیس عظیم به وجود آورد و نام خویش را در تاریخ هنر ایران جاواده ساخت. در اواخر سال 56 نویسندهء نامدار-استاد محمد علی جمال زاده-مقالهای در«کیهان»در وصف آثار او نگاشت.تا بدینوسیله از خطر نابوید آثار او بکاهد و هموطنانش نیز قدر او را بشناسند.استاد جمال زاده چنین مینگارد: «در تهران پایتخت کشور ایران هنرمندی زندگی میکند که از لحاظی چند،سزاوار نهایت احترام و ستایش و قدرداین است.مردمی است 62 ساله که در تمام طول عمر جز نقاشی و مجسمه سازی در واقع کار دیگری نداشته است و با همت عاشقانه و با پشت کار شگفت انگیزی از زمان خردسالی تا به امروز به کار خود پرداخته است. نام نامی این مرد مردانه سید علی اکبر صنعتی است. در کرمان بدنیا آمده است و پدرش پس از جنگ بین المللی اول بمرض طاعون در گذشته است و از انجایی3Lکه مادر تهدیست،از عهدهء نگهداری فرزند دلبندش برنمیآمده است او را به شادروان حاج علی اکبر صنعتی سپرد و آن مرد خیر خواه و بزرگوار سرپرستی طفل یتیم را چنانکه باید و شاید بعهده داشت.خود سید علی اکبر به من نوشته است که از همان سن هشت سالگی ذوق نقاشی در خود احساس مینموده است و مینویسد: روزی شاخهای از گل را بر صفحهء کاغذ کشیده بودم و چون رنگ نداشتم رنگ خود آن گل را بروی کاغذ آوردم و برگهای سبزش را هم از برگهای سبز تا جایی که امکان پذیر بود استفاده کردم و بدینتریب شاخه گلی کشیدم و در روز عید نوروز به مربی خود تقدیم کردم و او از همان روز مرا تشویق کرد که به کار نقاشی بپردازم. در خاطر دارم روزی که سی سال پیش از این در کنار میدان سپاه به زیارت نمایشگاهی رفتم چشمم خیره گردید و نمیتوانستم باور کنم که تنها یک نفر جوانی که قدمش را از خاک ایران بیرون ننهاده است و هیچیک از زبانهای بیگانه را نمیداند و با هنر دنیائی که ما آن را به حق یا ناحق دنیای مترقی میخوانیم و آن همه نقاشهای بیار بزرگ و آن همه مجسمه سازهای نامدار بار آوده است،نتوانسته است تماس مستقیمی پیدا کند و تشنگی خود را از آن دریای بیکران،تسکین ببخشد با دستن تنها و خالی توانسته است آن همه مجسمه(که عدهای از آنها گروهی از افراد راه در حدود بیستت و سی نفر نشان میدهد و هر یک با حال و حرکاتی بیسار طبیعی و هنرمندانه) بیسازد و با آنها موزهای را پر نماید و آن همه پردههای نقاشی-آب و رنگ و رنگ و روغنی و«پرتره»و منظه و انواع و اقسام دیگری که نامشان بر من مجهول است با مجسمهها و پردههایی که همه بکمک نیروی تخیل خدداد و هنر فطری و شکل آفرین طبیعی و رنگ آمیزی استادنه جبلی آفریده شده است و بدون هیچ مبالغه چند تالار بزرگ موزهای را میتواند زینت بخش باشد.از دوست قدیم هنرمند و فرشته خصال خود خواسته بودم که دربارهء آثارش شرحی برایم بنویسد.مقداری عکس (بدون رنگ)از آثار خویش را برایم فرستاده است. دربارهء این عکس(بیشتر مجسمه است)بخط خود برایم نوشته است: «در این کارها مقصود بیشتر نمایاندن فقر اجتماعی است که بعد از جنگ بین الملل دنیا را به قعر بیچارگی کشید مثلا یکی از آنها صحنهء«مرد یکار را با عائلهاش» نشان میدهد که نگران آینده است.در کار دیگری صحنهای از اطفال یتیم و بی پنه ساخته شده است که اگر کسی بفکر آنها بناشد خیلی احتمال دارد که سرنوشتشان بزندانب برسد.در صحنهء دیگر حضرت مسیلح را در بالای صلیب نشان میدهد با جمعی از بینوانیان که در دور صلیب جمعند و دعا میکنند و میخواستهام توجهی را نشان بدهم که حضرت میسح به بینوایانداشته و همواره نوع بشر را به محبت و داد دعوت میکرده است.» من از خداوند خواستارم که در این سن و سال استاد هنرمند عزیز و عالی مقام ما سید علی اکبر صنعتی در کار خود کامیابی و توفیق کامل داشته باشد و هموطنانمان هم قدر او را بشناسند.» ژنو 20 اذر 1356 سید محمد علی جمال زاده استاد علی اکبر صنعتی،هم اینکه نیز در سن هفتاد و اندی سال است،کما کان مشغول فعالیتهای هنری در رشتههای گوناگون هنرهای تجسمی،هنچون نقش قالی، موزائیک،آبرنگ و رنگ و روغن و...است.استاد،کسی را هنرمند میداند که اسنان بزید و تمام وجودش را وقف خدمت به انسانها نماید و از این رو شهدای انقلاب اسلامی را هنرمندان واقعی میداند و با تأثر و سرافرازی از داماد خویش یاد میکد که سر در عرصهء پیکار رودررو با بعثیا کافر باخت و... ضمن آروزی توفیق برای ایشان،خوانندگان را دعوت میکنیم به این گفت و گودل سپارند.
خلاصه ماشینی:
"استاد صنعتی:در سال 46 دامادم به اسم محمد حبیبت در جبههء فاو به شهادت رسید از آنجایی که شخص بسیار صدیق و مهربان و از جان گذشتهای بود بر حسب یاد بود،جعبه آیینهای ساختم و عکسش را در میان لالههای مصنوعی قرار دادم که البته این کار نمادی است از بهشت که امدوارم در بهشت آخرت که جای واقعی شهدای راه خداست،جایی داشته باشد به همین خاطر شعری نیز با طبع ناتوانم سرودهام که مطلعش بر سنگ مزارش حک شده است: بیس به گیتی گشتم در این فراز و نشیب بجز حبیب ندیدم حبیب تر ز حبیب به راه سرور ازادگان حق سر داد که قطره بود و به دریای حق بشد ترکیببسوختند چو پروانه خویش و بیگانه بدور شمع وجودش هم از عوام و ادیب خدا خراب کند خانهء ستمگر را بلای جنگ نیارد به بار جز تخریب (به تصویر صفحه مراجعه شود) مرحم کمال الملک بود و خیلی هم به من لطف دشات و مرا تشویق میکرد در نیشابور به حضورشان رسیدم."