خلاصه ماشینی:
"و درهمین جا وابستگی متقابل خود را میبینیم،یکپارچگی جهان روند استعمار زدائی در اروپای شرقی این پرسش را پیش میآورد که آیا این کشورها خواهند توانست در حیات ملی خود،چه از جهت داخلی و چه از جهت خارجی، به موفقیتهائی بیش از آنچه در دهههای 1920 و 1930 داشتهاند،دست یابند؟ در خاورمیانه شاید تجاوزگری عراق پایان یافته باشد، اما هیچ نشانهای از حل مسئله اعراب و اسرائیل که طرف فلسطینی آن بر اثر رویدادهای 91-1190 سردرگمتر شده است به چشم نمیخورد.
دگرگونی مسالمتآمیز بسیاری از دگرگونیهای برجستهء جهان در چند سال گذشته نتیجهء روندهای صلحآمیز بوده است،روندهایی در شکلهای گوناگون:تحول صلحآمیز در محدودهء یک دولت،مانند اتحاد شوروی در زمان به قدرت رسیدن گورباچف در 1985 که به دگرگونیهای بنیادی در سیاستهای داخلی و خارجی انجامید؛انجام مذاکرات بین المللی و کمک کردن به برقراری آتشبس و برگزاری انتخابات فیالمثل در نامیبیا؛و فشارهای اجتماعی به صورت اعتصاب،تظاهرات و مهاجرت که به سقوط رژیمهای موجود منتهی شد،مانند آنچه در بسیاری از کشورهای اروپای شرقی و حتی پارهای جمهوریهای اتحاد شوروی صورت گرفت.
این حکم-یعنی اینکه مبارزه مسالمتآمیز برای رسیدن به هدفهای ویژهای مناسب است و میتواند دگرگونی بنیادی نظام بین المللی را سبب شود -با رویدادهای پس از سقوط رژیمهای کمونیست ثابت شده است،حکومتهای تازه اروپای شرقی تمایل چندانی به پایداری مدنی،بعنوان ابزاری برای دفاع ملی در برابر تهدیدهای آینده،چه داخلی و چه خارجی،نشان ندادهاند.
این خطر هم وجود دارد که ایالات متحده ضمن پشتیبانی از حقوق بین الملل به طور کلی،باز هم آن را مثل گذشته به شیوهای محدود و یک پیروزی پایداری غیرنظامی در اروپای شرقی،مرهون این واقعیت بود که در کشورهای این منطقه رهبران کمونیستی وجود داشتند که-به استثنای رومانی- باورهای ایدئولوژیکی خود را از دست داده بودند و دیگر تمایلی به حکومت کردن نشان نمیدادند."