چکیده:
این مقاله بر آن است که از ظهور مفهوم پدیدارشناسی دین و زمینههای ظهور آن بحث کند. در ابتدا، مفهوم پدیدارشناسی دین بحث و بررسی شده است؛ چون پدیدارشناسی دین بدان معنا که امروزه بدان پرداخته میشود، در آغاز، مفاهیم و مبانی و مایههای نظری و روشی خود را از پدیدارشناسی هوسرل گرفته است، لازم است در این مقاله به پدیدارشناسی هوسرل به اختصار اشاره، و تأثیرات آن را بر پدیدارشناسی دین عیان کنیم
خلاصه ماشینی:
"نظر به این که پدیدارشناسی، آنسان که هوسرل آن را پرورانده و ارائه داده بود، در حوزه مطالعات دینی بهکار رفت و سبب دگرگونیهای چشمگیر شد، شایسته است که از پدیدارشناسی هوسرل آغاز کنیم؛ بدین سبب در این فصل بهاختصار در این باب سخن خواهیم گفت با این هدف که (اولا) روشن شود روش پدیدارشناسی چیست و (ثانیا) بر آن ابعادی از اندیشه هوسرلی تأکید خواهیم کرد که سپس نزد پدیدارشناسان دین اهمیت یافت.
بیگمان هوسرل در صدد نیست که از این شیوه، تحلیلی روانی ارائه دهد؛ بلکه برعکس تحلیل او استعلایی(68) است؛ یعنی در فرایند تعلیق و تأویل، من، خود را همچون «من محض» با ابژههای آگاهی خویش مییابد و بدینسان از «تجربه روانی خود» به «تجربه استعلایی پدیدارشناسانه از خود» میرسد.
من استعلایی، دستکم به روایت کتاب تأملات دکارتی موناد(75) است و درون تجربه آگاهی خود مییابد که آنچه برای من همچون ماهیات و ذوات عینیت دارند، برای غیر من(76) هم به همان نسبت عینیت دارند به این معنا که این روند برای هر کسی که چون من فاعل آگاهی است، به همین شکل تعین و تحقق دارد؛ از این رو، من در درون تجربه آگاهی خود، بهواسطه، منهای دیگری را چون خود مییابد که همگان در این سطح از آگاهی از ذهنیتی (سوبژکتیویتهای) مشترک بهرهمندند، چندان که این ذهنیت را نمیتوان فروکاهید و در پرانتز شک نهاد و تعلیق کرد.
با این مختصر، عناصر اصلی روش پدیدارشناسی هوسرل روشن میشود: تعلیق حکم درباره موضوع مورد مطالعه و تأویل آن به پدیدارهای آگاهی و تمرکز بر ذات و ماهیت آنها بهمنظور معنا بخشیدن به آنها و سرانجام دستیابی به عینیت آنها در چارچوب روابط اذهان یا درون ذهنیت سوژههای آگاه براساس همدلی."