خلاصه ماشینی:
"«مارکس»در سایر آثار خود تمثیلهای دیگری برای تبیین کنندگی روابط تولید به عنوان زیربنا نسبت به روبنا به کار برد و از جمله از تمثیل«رویش»استفاده کرد و اظهار داشت که دولت و ایدئولوژی همچون گیاهی ریشه در زمین صورتبندی اجتماعی دارد.
البته «مارکس»در جمعبندیهای نظری خود نیروهای تولیدی را عنصر تعیین کننده تلقی کرده است، ولی در تحلیلهای تاریخی تاکید بر روابط اساسی تلقی شود،باید به وسیلهء عوامل دیگری جز نیروهای تولید محدود گردد و این عوامل به نظر«پلامناتز»چیزی جز سنت و اخلاق و حقوق نتواند بود.
به نظر پلامناتز ،در واقع نمیتوان روابط تولیدی را جز به عنوان ادعاهای مردم نسبت به یکدیگر یعنی مجموعهء حقوق و تکالیف تعریف کرد،که جزئی از حقوق،به معنای قواعد آمرانه رفتار است،و حقوق به این معنا خود شامل قانون و سنتهای اجتماعی در جوامع فاقد نظام حقوقی به معنای متعارف است.
به عبارت دیگر،روابط مالکیت نه تنها همان روابط تولیدی است بلکه خود جزئی از شیوهء تولید مادی است و وسیلهء سازمان دادن به آن و چون به عنوان مجموعهء پیچیدهای از حقوق و رسوم و سنتها قبل از پیدایش جامعه طبقاتی وجود داشته است،بنابراین خصلت طبقاتی یا تاریخی ندارد.
البته باید یادآوری کرد که طرح مباحث مربوط به فرماسیونهای اجتماعی ماقبل سرمایهداری و مسئله اولویت اقتصاد به عنوان زیربنا در آنها بوده است که موجب طرح انتقادات و ایرادات اساسی بر قضیهء زیربنا و روبنا شده است و گر نه خود«مارکس»در بحث از اقتصاد به عنوان زیربنا به فرماسیونهای اجتماعی سرمایهدارانه نظر داشت و شارحان و منتقدان هم بطور کلی این مطلب را میپذیرند که دستکم در سرمایهداری زیربنا یا روابط تولیدی را باید در حوزهء اقتصادی جست."