خلاصه ماشینی:
"با پایان یافتن جنگ سرد،پیروزی غرب و فروپاشی اردوگاه شرق، ایدئولوژی جدیدی بایستی برای تبیین منازعه شکل میگرفت و به نظر میرسد که تز«فوکویاما»با طرح کشاکش تاریخی جهان«پسا تاریخ»و جهان هنوز در چنگ تاریخ(جهان سوم)کوششی در تبیین منازعهء جدید و به بیان نویسندهء این مقاله،حرکت از محور منازعهء شرق-غرب به محور منازعهء شمال-جنوب است ،تبیینی ایدئولوژیک برای استمرار نظامیگری و پر کردن خلائی که در رسالت سرمایهداری آمریکا پدید امده است.
برخی نیز میخواستند از واکنش شتابزده در رد «فوکویاما»به عنوان نظریه پرداز دیگر سرمایهداری بپرهیزند،اما چون واکنشهای فراوان در ستایش از«فوکویاما»از این حد فراتر میرود، پرسشهای عمیقتری پیش میآید:آیا شاهد همگرایی مارکسیسم و لیبرالیسم هستیم،یا این پذیرش نشانهای از نابسامانی ایدئولوژیک چپ است؟«جوزف مک کارنی»مینویسد:«روشن است که پذیرش کتاب فوکویاما زمینهء گستردهای برای تحقق ارائه میکند.
یک نظریهء جهانی اصول سیاسی،برای مبانیاش نیازمند نوعی تاریخ جهانی است که هنوز به درستی نوشته نشده است:مجددا مسئله این است که رابطهء بین«مردم بدون تاریخ»هگل و آنان که ساکن تاریخاند چیست؟در نظم جدید جهانی،گفتمانی به راه افتاده است:«مردم بدون تاریخ»اکنون «گرفتار تاریخ»اند،در عین حال آنان که تا این اواخر ساکن تاریخ بودهاند اینک در وضعیت«پساتاریخی»اند:«به روشنی بخش بزرگی از جهان سوم تا اندازهء زیادی در چنگ تاریخ میماند،و برای سالهای بسیاری که در پی میآید پهنهء منازعات خواهد بود.
در حالی که«فوکویاما»مدعی است لیبرالیسم دامنهای از اختیارات سیاسی بنیادین را پدید آورده است،تاریخ جنبشهای اجتماعی به فراسوی لیبرالیسم اشاره میکند:آیا افق رهایی انسان واقعا با ایدههای انقلابهای فرانسه و آمریکا پدیدار شده است؟اگر از میان جنبشهای جهان سوم عناصر رهایی بخش تازهای-مانند ساتیگراهای«گاندی»و جنبشهای دهقانی-معرفی کرده اند."