خلاصه ماشینی:
"اما آن چه حقیقت دارد این است که یک شکل خاصهند و اروپائی از آریستو کراسی وجود دارد که کاست برهمنان در هند ودائی،آزادگان12اسپارتی،نجبای آتن،بزرگزادگان رومی و اشراف قرون وسطیمظاهر گوناگون آن بودهاند.
این یک امر مسلم است کهخانوادۀ سلطنتی فرانسوی معروف به کاپتینها )sneitepac sel( 15دستاز مبارزه بر ضد آریستو کراسیها بر نمیداشتند چون آنها را عامل تداومگرایشهای گریز از مرکز میدانستند و وجودشان را با اقدام و عملتمرکز جویانۀ خود ناهمساز مییافتند.
سرانجام،لوئی چهاردهم که آریستو کراسی را بورژواماب کرده و بااعطای امتیازات خریده بود،توانست قدرت را از چنگ آن درآورد و بدینترتیب اقدام تمرکز جویانه خود را به فرجام برساند؛اما با انجام این اعمال درتمهید مقدمات عینی انقلاب بورژوازی 1789 مشارکت کرد.
28درست است که لوئی چهاردهم دستوریک تجدید نظر کلی در زمینۀ القاب و عناوین را داد ولی خود او سر منشاء ارتقاءبورژوازی بود و همواره آن را رودرروی آریستو کراسی قرار میداد.
آریستو کراسی از طریق«منفور ساختن»خود نه فقطانسانهائی را که مظهرش بودند،و مقام و جایگاه اجتماعی آنان را نفرت انگیزنمود،بلکه جهان نگری آنان را نیز زشت و نفرت انگیز جلوه داد و این امر بهمراتب بدتر و خطرناکتر بود.
در ضرورت یک آریستو کراسی نوین برای جهان امروز شکی نیست ولیاین امر مستلزم دگرگونی خود ایدۀ آریستو کراسی است-و در این مورد فقطمیتوان کلیات فرضیههائی را بیا کرد.
به نظر من،تعیین از خود گذشتگیهائی که آریستو کراسی تازه باید در جهان امروز بر خودتحمیل کند به همان اندازه مهم است که برشمردن حقوقی که میتواند از آنهابرخوردار گردد."