خلاصه ماشینی:
"»17 این برداشت از آزادی با برداشت برلین از سرشت انسان به عنوان موجودی خودمختار که میتواند غایات خود را بزگریند،هماهنگی دارد، همچنین،چون بر طبق استدلال پیشین برلین جهان اخلاقی ذاتا متکثر است و در آن انسان باید میان ارزشهای سازشناپذیر دست به گزینش بزند،بنابراین،مفهوم وحدت اصول و ارزشهای غایی در فلسفهء سیاسی (که پشتوانهء مفهوم آزادی مثبت است)فرو میریزد.
اما به نظر برلین بطور کلی فدقان امکانات لازم برای انتخاب آزاد،مانع آزادی نیست،یعنی نمیتوان گفت که فقر یا سلطهء طبقاتی عامل عمومی عدم آزادی است زیرا اصل آزادی را از بین نمیبرد بلکه برخی از شرایط آنها را از میان برمیدارد یعنی اجرای آن را ناممکن میسازد.
مشکل اصلی این است که برلین فرض را بر این قرار میدهد که در مفهوم آزادی مثبت به معنی اول(یعنی خودمختاری فرید)استعدادی دروونی برای مسخ شدن به مفهوم آزادی مثبت به معنی دوم وجود دارد.
اما مکفرسون استدلال کرده است که چهار مفروض عقلانی پیش گفته،(وحدت،هماهنگی و سازشپذیری ارزشها و اهداف انسانی)تنها میتوانند اساس آزادی مثبت به معنی مسخ شدهء آن را تشکیل دهند و ربطی به آزادی مثبت به معنای اول یعنی خودمختاری و به معنای سوم یعنی مشارکت سیاسی ندارند.
بطور خلاصه مکفرسون در نقد نظریهء برلین اولا آزادی منفی را بسیار محدود و نامناسب برای تأمین آزادی واقعی انسان میداند؛ثانیا نشان میدهد که آزادی مثبت مفهومی چند بعدی است و چند معنا دارد که در نظر برلین خلط شدهاند؛ثالثا استدلال میکند که آزادی مثبت مورد نظر برلین محصول اجتنابناپذیر آزادی مثبت به معنی اصلی آن نیست بلکه نتیجهء تفسیر ایدئولوژیک از این آزادی است؛و چهارم این که آزادی مثبت به مفهوم اصلی و مخدوش نشدهء آن مفهومی اساسا دموکراتیک و کثرتگرایانه است."