خلاصه ماشینی:
"6-چون مؤلف بین سالهای 1953-1955 در افغانستان گردش و تحقیق کرده،نامهای و لایتها را طوری که در همان وقت مرسوم بود ثبت کرده است و مننیز عینا همان نامها را در ترجمه آورهام به این دلیل که ولایات و حکومتهایاعلای سابق نظر به ولایتهای امروز بزرگتر بود و برخی از جایها که مثلا درمیمنه یا هرات ذکر شده به تحقیق برای من معلوم نیست که آیا آن محل امروزدر فاریاب است یا جوز جان و یا باد غیص؛در هرات است یا باد غیس و یا غور...
گمان میرود که برخی از دستهها با افغانها((پشتونها))بستگی داشته باشند(مثلا کاکر در میان تیمنی و قبیلههای فرعی بسیاری درمیال جمشیدی،به گفتۀ معلوماتدهندگان محلی)و دستههای دیگر از منشأ((تاجک))(1)هزارۀ قعلۀ نو یا هزاری،و هزارۀ هزارهجات،با وجود یکسانی و اشتراکنام،چنانکه کلمۀ«هزاره»به گمان غالب مأخوذ از«هزار»(1000)دری است؛ضرورنیست که باهم ارتباط نژادی داشته باشد؛هزاریها خود را مخلوطی میداننداز قبایل فرعی ترک و ایماق و نیز عدۀ کمی از هزارهجات(که به حیث مثال بهوسیلۀ نام«دایزنگی»-که یک اسم قبیلهیی فرعی )).
اما این امر خیلی دور از حقیقت است؛و نیز برای من چنین توضیح شده که«دای»فقط به معنای«دهکدهها»(جمع کلمۀ دری ده)بوده است؛شاید این تصوراز شکل معمول«ده زنگی» ignazhe و«دهکندی»که در نقشههای کتاب(1)چندین قبیلۀ مهم هزاره با«دای»آغاز نمیشود؛مانند شیخ علیو بیسود؛رجوع شود به:الیزابت بیکن،1951،ص 244،آنجا که این خانم،شباهت با قبیلۀ مغولی«باسوت»را ذکر میکند که در«تاریخ سوی مغولها»درج است.
درین مورد میخواهم به این احتمال اشاره کنم که استعمال«دای»بدینمعنی به وسیلۀ شباهت آن با کلمۀ«زی»پشتو(به معنای:پسر fo nos )دری شدۀ آن: (به تصویر صفحه مراجعه شود) (جی)به حیث مثال در کلمۀ غلجی)تأیید و تقویت شده است1*باوجودایندلیل و دلایل دیگری که پیشتر به آنها اشاره شد،باید افزود که معنایحقیقی«دای»هنوز هم قابل تأمل است."