خلاصه ماشینی:
"یکی دیگر از نکات اصلی بحث ما این است که لیبرالیسم باطبیعتگرایی خود یعنی با رجوع به«طبیعت غیر تاریخی انسان»که درحقیقت چیزی جز برداشتی تاریخی از طبیعت انسان نیست،تعریفیشیئی گشته از فراورده تاریخی سرشت انسان به دست میدهد وهمچون دیگر ایدئولوژیها هویتهای فردی و جمعی تاریخی را با توسلبه مفاهیمی چون نهاد بشر تعمیم میبخشد و براساس آن تعمیم دربارۀ ارزشدیگر هویتهای فردی و جمعی داوری میکند.
اما بطور کلی این نکتهنادیده مانده است که رشد علم و معرفت تنها یکی از علائق مطلوبآدمی است،وانگهی ممکن است میان علائق مطلوب انسان تعارضوجود داشته باشد.
نکتۀ دیگر این که آیا مشورت در شرایط قراردادی پشت پردۀ جهلاساسا امکان دارد؟در پشت حجاب جهل رالز با افراد فرضی آن،آیااصلا امکان منطقی توافق وجود دارد؟براساس نظریۀ او،استدلالدربارۀ اصول تنها در صورت فراموش شدن جزئیات ممکن میشود یعنیجزئیاتی که به زندگی و شرایط عینی استدلال عینی استدلال کننده مربوط است.
وانگهی،لیبرالیسم اولیه در عمل با علائق بورژوازی پیوندی عمیقیافت؛اگر بخواهیم مفهوم رابطۀ انتخابی مورد نظر ماکس و بر میانایدئولوژیها و منافع عینی را در این مورد به کار بگیریم،باید گفت کهلیبرالیسم بطور بالقوه توانایی تفسیرهای گوناگونی داشته لیکنبورژوازی با گزینشگری از آن،تعبیر خود از لیبرالیسم را مسلط و رایجساخته است.
تحت تأثیر این تحولات همه جانبه،علوم اجتماعی ضد لیبرالیرفتارگرا و کارکردگرا و سیستمی نیز دچار بحران شده و در نتیجه حقایقو قطعیتهای قدیم که برای اندیشه آزادی به معنای تجربه اصیلانسانی دستوپاگیر بود،مورد پرسش قرار گرفته است."