خلاصه ماشینی:
"هابز ویژگیهایمتعددی برای چنین حاکمیتی تعیین کرده است که میتوان به چندمورد آن اشاره کرد: 1-رعایا نمیتوانند دولت را تغییر دهند؛ 2-حاکمیت قابل مؤاخذه و مجازات نیست؛ 3-چون هر عملی از سوی حاکم تجلی عمل یک یک افراداست،نمیتوان وی را مجازات کرد؛ 5-به این علت که غایت حاکمیت استقرار صلح و دفاع ازافراد است،نمیتوان در مورد ابزار بکار گرفته شده توسط حاکمقضاوتی کرد؛ 6-قضاوت در مورد مجادلات بین افراد با حاکمیت است.
-مارکسیسم و قدرت بر خلاف آنچه عموما عنوان میشود،کارل مارکس صرفا وارثروش دیالکیتکی هگل نبوده است،بلکه در نیکبینی غایتگرایانۀخویش نز میراث مدرن هگل را داراست،اما،تفاوت اساسیاین دو در این است که مارکس به جای وجودشناسی،که نقطۀشروع هگل است،انسانشناسی اجتماعی را سرآغاز سیردیالکتیک قرار میدهد.
20 و از نظر دیگر آنارشیستها تمام شکلهای دولت یک وجه مشترک دارند و آن این استکه هر کدام بیش از آنچه لازم است قدرت دارند.
میشل فوکو:بر خلاف قرن نوزده کهگرسنگی دغدغۀ خاطر اصلی بود،امروز درجوامع صنعتی شدۀ غرب این پرسش اساسیمطرح است که چه کسی برای من تصمیممیگیرد؟چگونه تصمیمهایی که زندگی منیکسره بدانها متکی است،گرفته میشود؟ آنجا که از قدرت،نه تنها بعنوان صفت بنیادین کنش،که بعنوانبودن )ereht gnieB,nis saD( استفاده میکند،خشن است )gitat tlaweg( .
33 به نظر هایدگر،خود انسان برای انکشاف آنچه نهان است بهچالش کشیده شده است؛به این معنی که انسان از طریقتکنولوژی سعی در استخراج و بهرهگیری از طبیعت دارد،اما درفرآیند چنین بهرهگیری خود نیز در چالشی قرار میگیرد که غایتآن را تکنولوژی تعیین میکند."