خلاصه ماشینی:
"با پایانگرفتن جنگ جهانی دوم که افقهای تازهای برای ابراز قدرت در اروپادر برابر روسیه شوروی گشود و نیز آغاز مرحلۀ استعمارزدایی از اواسطدهۀ 1950 که وسوسۀ حضور در مناطق توسعهنیافته زیر شعار«همزیستی مسالمتآمیز»را مطرح کرد،6فرمانروایان مسکو آشکاراگرایش خود به انتخاب تاریخی تزاری-یعنی رکود در داخل و&%12140ESEG121G% در اواسط دهۀ 1950،فرمانروایان مسکو آشکاراگرایش خود به انتخاب تاریخی تزاری-یعنی ایستاییدر داخل و فعالیتهای جاهطلبانۀ خارجی-رابه نمایش گذاشته بودند.
اجماع و تعارض از اواسط دهۀ 1980،شکاف فزایندهای که بین عملکرد اقتصادیو توان تکنولوژیک شوروی و رقبای غربی آن ایجاد شده بود طرفداراناصلاحات در درون کادر رهبری کشور را متقاعد کرد که باید در فهرست اولویتهای خود تجدید نظر کنند.
مگر نه اینکهتغییر رژیم در مسکو به این معنی بود که غرب میتوانست منابع عظیمیرا که صرف آمادگی رزمی دایم میکرد آزاد سازد و بخشی از آن رابه توسعۀ سرمایهداری روسی اختصاص دهد؟و در مقابل،ازسرمایهگذاری در اقتصاد بکر پس از سوسیالیسم عوایدی به مراتببیش از سرمایهگذاری در اقتصادهای پیشرفته و اشباع شدۀ غرببهره ببرد؟ فروپاشی شوروی سابق همچنین به سلطۀ نظامی و ایدئولوژیکمسکو در اروپای شرقی خاتمه داد و نیز برای دومین بار،جمهوریهایمستقلی را در مرزهای اروپایی و آسیایی آن کشور ایجاد کرد.
اینک به نظر میرسد که ناظران آرمانگرا ازسنتهای مقاوم سیاسی غافل بودهاند،سنتهایی که سیاستمدارانغربی را از درک این واقعیت ناتوان ساخته است که بدون بهرهبرداریاز امکانات بالقوۀ اقتصادیهای توسعهنیافته و کشورهای کمونیستسابق،حتی کشورهای پیشرفته صنعتی نیز قادر به تداوم رشد اقتصادیخود نخواهد بود."