خلاصه ماشینی:
"9 اما به هر حال به نظر اشتراوس میتوان از طریق فلسفهء کلاسیک و آگاهیهایی که آن فلسفه دربارهء منشأ خود به دست میدهد خصلت ذاتی جهان ماقبل فلسفی را بازسازی کرد.
15اما امروزه دشمنان بزرگ تازهای چون نسبیگرایی،اثباتگرایی،تاریخیگرایی و علوم اجتماعی مدرن که بیانگر این سه گرایش است،در مقابل فلسفهء مطلق قد علم کرده و این همه حاکی از بحران عمیق تجدد است.
این پرسش پیش میآید که آیا میان علوم اجتماعی مدرن و لیبرالیسم پیوندی ضروری وجود ندارد،در حالی که لیبرالیسم طبعا فارغ از ارزشگذاری نیست؟»24 به نظر اشتراوس نقد علوم اجتماعی جدید،در نتیجه خود بخشی از نقد لیبرالیسم است.
ظاهرا علوم اجتماعی مدرن و اثباتگرا میان امر واقع و ارزشها تمیز میدهند و خود را در پی کسب معرفت عینی میدانند اما به نظر اشتراوس در واقع اثباتگرایی هرگز نمیتواند گسست کاملی از فهم ماقبل علمی حاصل کند.
نه تنها کسب معرفت دربارهء خیر و فضیلت مطلق ممکن نیست بلکه حتی از دیدگاه این مکتب خود فلسفه و دعاوی کلی آن مشروط و مقید به تاریخ و شرایط زمانه است.
در مقابل این دیدگاه، اشتراوس طبعا استدلال میکند که فهم انسان مقید به افقهای متغیر تاریخی نیست بلکه امکان دستیابی به حقیقت مطلق وجود دارد،زیرا در سراسر تاریخ فلسفه،مسائل بنیادینی تکرار و از نو طرح میشود و همین خود گواه بر وجود افق غیر تاریخی و مطلق و طبیعی اندیشهء انسانی است.
32 به نظر اشتراوس،خود تاریخگرایی اصالت وجود محصول بحران در فلسفهء سیاسی مدرن بوده است زیرا این فلسفه در این باره تردید ایجاد کرد که میتوان انسان را با رجوع به طبیعت فهمید؛در نتیجه رجوع به تاریخ عنوان شد."