خلاصه ماشینی:
"»آیا جستجو در افق فکری حافظ و اساسا جستجو در افق فکری عرفا جوینده را بدین معنا رهنمون میشود که معشوق،عقل اول است؟و آیا نمونه یا نمونههای دیگری در ادب عرفانی میتوان یافت که متعلق عشق،روح اعظم یا عقل اول باشد؟آن همه سخن که در باب عشق الهی در میان است و آن همه تأکید که بر غیرت ناشی از این عشق میشود و تصریح میگردد که«غیرتش غیر در جهان نگذاشت»و این که به قول مولانا: جمله عالم زان غیور آمد که حق برد در غیرت بر این عالم سبق11 و نیز این که غیرت معشوق(-خدا)اقتضا میکند که عاشق(-انسان)به هیچ کس جز او توجه نکند که توجه به غیر حق روا نیست و نیز این باور بنیادی عرفانی«که یکی هست و هیچ نیست جز او»و جز او هم شایستهء عبادت و عشق نیست و اعتقادات و سخنهای بسیار دیگر در این باب،مجالی برای تعلق عشق به«روح اعظم»یا«عقل اول» باقی میگذارد؟ حقیقت این است که واژهء«تو»-به عنوان ضمیر مخاطب-در شعر عاشقانه و عارفانه-غالبا-جانشین معشوق است و معشوق یا زیبارویی است خاکی (-انسان)،یا زیبایی مطلق افلاکی(-خدا).
نگرش بر مفاد بیت از دیدگاه عاشقانه و عارفانه، نتایجی-به شرح زیر-به بار میآورد: 1)دیدگاه عاشقانه:بیت بیان غلوآمیزی است در وصف زیبایی و دلربایی معشوق و تأثیر شگفتیانگیز بوی معشوق تا بدان پایه که اگر باد این بوی را به عالم ارواح ببرد عقل کل(همان چاکر طغراکش ممدوح)و نفس کل هم دل از دست میدهند و عاشق میشوند و جان در راه عشق میبازند و گوهر هستی خود را نثار میکنند(از یاد نبریم که«عشقبازی دگر و نفسپرستی دگر است»و فراموش نکنیم که این همه شوریدگی و شیدایی در برابر زیبایی،حاصل اصالت عشق91است و تا عاشق بدین مرحله نرسد به عشق عرفانی هم نتواند رسید و نیز به یاد داشته باشیم که این گونه سخن گفتن لازمه کار شاعری و هنر شعر است)."