چکیده:
از روشهای نوین تحقیق و پژوهش در قرآن کریم، معناشناسی واژههای قرآنی است. در این نگرش، پس از انتخاب کلمات کلیدی، برای رسیدن به شبکه معنایی، میدانهای معناشناسی هر واژه به همراه ارتباط سیستمی میان آنها بررسی شده تا برخی از لایههای معنایی آیات ظاهر گردد. «گفتار» در قرآن، گستره معنایی وسیعی را به خود اختصاص داده است که آثار ناشی از آن یکی از میدانهای این شبکه معنایی است. گفتار انسان جزئی از اعمال اوست و نتایج متفاوتی برای او در پی دارد. این پژوهش تلاشی برای دستیابی به آثار «قول» از دیدگاه قرآن کریم با رویکرد معناشناختی است. این نوشتار به بیان «اقوال» گروههای مختلف و آثار مترتب بر آن میپردازد و سعی دارد پیامدهای مثبت و منفی «گفتار» را در سطوح مختلف تکوین، تشریع، دنیا، آخرت و قلب تبیین نماید و با این شیوه به دنبال آن است تا اهمیت «گفتار» را به تصویر بکشد؛ چرا که از دیدگاه قرآن کریم، «گفتار» آدمی بدان پایه از اهمیت است که ثبت و کتابت شده و میتواند برای گوینده خویش «حسنه»، «بهشت» و «اجر» به ارمغان آورد و یا موجب «طرد و لعن» از سوی خدای تعالی گشته و دریافت «جهنم» و «عذاب» را برای او در پی داشته باشد. گستره نفوذ «قول» تا بدانجاست که قلب آدمی از آن متأثر گشته و «گفتار» شایسته فرد میتواند موجبات «طهارت و ربط قلب» را فراهم آورد؛ چنانچه «سخنان» ناشایست، موجب «عدم تطهیر و طبع قلب» می گردد.
خلاصه ماشینی:
"به عنوان مثال در استخراج آثار «قول» این مسأله رخ مینماید که چرا «گفتاری» منجر به دریافت بهشت گشته و «گفتاری» دیگر جهنم را برای گوینده خود به دنبال دارد؟ آیا پیامدهای متنوع مثبت و منفی مطرح شده برای «گفتار»، مربوط به نوع تکلم افراد است و یا به اعتقادات آنان باز میگردد؟ پرسش دیگری که ذهن آدمی را به خود مشغول میدارد آن است که اقوال کدام دسته از افراد بشر و در ارتباط با چه اشخاص یا پدیدههایی از اهمیت برخوردار است؟ پرسشهایی از این دست در کنار گستره وسیعی از نواختها و عذابهای مطرح شده در قرآن کریم برای «قول»، گستردگی حیطه نفوذ آثار قول، به گونهای که علاوه بر دنیا، آخرت را نیز تحت تأثیر قرار داده و افزون بر اختصاص بخشی از قانونمندیهای الهی به خویش، در قلب انسان به عنوان جایگاه حضور خدا در وجود وی نفوذ مینماید، انگیزه این نوشتار از بررسی «آثار قول» است.
گمراهی خداوند در آیه 33 سوره مبارکه غافر بیان میفرماید که هر که را گمراه نماید، او هدایتگری برای خویش نخواهد یافت و در آیه 34 به عنوان نمونه، داستان حضرت یوسف (ع) را ذکر مینماید که قوم او تا هنگامی که زنده بود در رسالتش شک داشتند و پس از مرگش نیز «گفتند» که پیامبری بعد از او نیست و خداوند به سبب این اسراف و شک، آنان را گمراه نمود «یوم تولون مدبرین ما لکم من الله من عاصم و من یضلل الله فما له منهاد، و لقد جاءکم یوسف من قبل بالبینات فمازلتم فی شک مما جاءکم به حتی إذا هلک قلتم لن یبعث الله من بعده رسولا کذالک یضل الله من هو مسرف مرتاب» (غافر:34-33)، (طباطبایی، 1417، ج17، ص330)."