چکیده:
مقاله حاضر که با هدف شناختی مبانی نظری و ریشهیابی موضوع شکاف و تعارض نسلها- بهعنوان یکی از مهمترین و فعالترین شکافهای اجتماعی در جوامع پرتحول معاصر-در رویکردهای کلان جامعهشناختی به نگارش درآمده است،به معرفی و نقد دو رهیافت اصلی در این زمینه یعنی رهیافت نسل تاریخی با محوریت نظریهء نسلی ما نهایم و رهیافت تضاد ساختاری با عطف به نظریه تضاد نسلی بور دیو،میپردازد.رویکرد نخست،شکاف نسلها را نتیجهء اجتنابناپذیر تجارب ویژهء نسلهای مختلف تاریخی میداند،در حالیکه در رهیافت دوم،منشاء اصلی منازعات نسلی،توزیع نامتوازن منابع قدرت و ثروت و سرمایههای در اختیار نسلها در عرصههای مختلف اجتماعی است.مدعای ما این است که هرچند به لحاظ تحلیلی، رویکردهای مذکور مکمل یکدیگرند و شکاف و تعارضات نسلی در ابعاد مختلف آن،با تکیه بر مفاهیم مطرح در هردو رویکرد دقیقتر تبیین خواهد شد،اما از نقطهنظر راهکارهای اصلاحگرایانه و سیاستگذاری اجتماعی برای کاهش تنش بین نسلها،افزایش عدالت و همبستگی بین نسلی و تعامل طبیعی و موزون میان نسلهای مختلف اتخاذ هریک از رویکردهای یاد شده از پیامدهای ویژه خود برخوردار بوده و در عمل،کارایی یکسان ندارند.
خلاصه ماشینی:
"در اینجا نیز بور دیو به این مطلب مهم اشاره میکند که به خاطر تجارب متفاوتی که نسلهای مختلف استاد و دانشجو از موقعیت و جایگاه خود در سلسله مراتب موجود در دانشگاه-بر حسب رشته و عناوین تحصیلی و امتیازات مادی(و به تعبیر وی،بر حسب ترکیب سرمایههای فرهنگی و اقتصادی)-دارند،با اینکه همه متعلق به یک میدان/حوزه(دانشگاه)میباشند،شکاف و تعارض بین آنها پیدا میشود و نسلهای متمایز دانشگاهی،اعماز استاد و دانشجو،به معارضه و ستیز با قواعد درون حوزه خاص خود و حتی حوزه وسیعتر جامعه-به صورت مشارکت در جنبشهای ضد سیستم،میپردازند که نتیجه نهایی آن،تغییر وضع موجود در جایجای جامعه،یا میدانهای مختلف اجتماعی است.
بنابراین،میتوان نتیجه گرفت که از بین دو رهیافت یاد شده،تنها تحلیل مبتنی بر رهیافت تضاد ساختاری در روابط بین نسلی(نظریه بور دیو)،اصلاحگرایانه است و براساس آن میتوان دست به سیاستگذاری مثبت اجتماعی زد و بر این پایه،همزیستی مسالمتآمیز بین نسلها را افزایش داد، در حالیکه در رهیافت نسل تاریخی(رویکرد ما نهایمی)،که مسئله اصلی و واقعی نسلها،یعنی تضاد ثروت و قدرت،تحویل به تضاد ایدئولوژیک و ارزشی ابدی میشود،راه اصلاح روابط و برقراری پیوند محکمتر بین نسلها عملا مسدود به نظر میرسد،مگر اینکه چنانکه ما نهایم نیز اشارهای گذرا به آن دارد بپذیریم حتی در دورههای انقلابی و تغییر اجتماعی رادیکال نیز آنچه به واقع رخ میدهد ترکیبی از ارزشهای موجود و متعلق به نسلهای قبل با ارزشهای جدید و متعلق به نسلهای نو بوده و گسست کامل فرهنگی بین نسلها و تغییر ارزشها به صورت سنتز مطلق،اساسا به وقوع نمیپیوندد."