چکیده:
رابطه سوژه و قدرت یکی از موضوعات محوری در مطالعات فرهنگی است.در سنت مطالعات فرهنگی،حداقل دو نوع نگاه به این رابطه دیده میشود:در رویکرد اول این رابطه جبری و یک سویه است.براساس این رویکرد،ذهنیت سوژهها به نحوی موفق توسط گروههای قدرتمند جامعه شکل میگیرد.اما در رویکرد دوم رابطه یاد شده باز است بهطوری که سوژهها امکان مقاومت در برابر معانی مرجح گفتمانهای حاکم را دارند،لذا،باز تولید امری از پیش معین نیست.در این مقاله نشان داده میشود که هردو رویکرد گرفتار نوعی جزم اندیشیاند.رویکرد اول باز تولید ایدئولوژیک و رویکرد دوم مقاومت سوژههای اجتماعی را امری مسلم پنداشتهاند.ادعای این مقاله آن است که هرچند رابطهء گفتمانهای قدرت و سوژهها رابطهای یک سویه نیست اما مفهوم دسترسی گفتمانی،حداقل در شرایط برخی جوامع نظیر جامعه ایرانی بسیار اساسی است.به عبارت دیگر،فارغ از دغدغههای نظری،باید رابطهء میان گفتمانهای حاکم و سوژهها را به نحوی تجربی مورد آزمون قرار داد.
خلاصه ماشینی:
"نظریه ایدئولوژی آلتو سر، مکتب فرانکفورت،نظریه اقتصاد سیاسی در تحلیل فرهنگ عامه،برخی نظریههای فمنیستی و نظریهء فرهنگ تودهای در این دسته قرار میگیرند(نک به استر یناتی 1955،2001؛استو ری 1996)،ب- دسته دوم شامل دیدگاههایی است که تصور سوژهء منفعل را به کنار نهاده و برای وی نقشی فعال در مواجهه با گفتمان ایدئولوژیک قائلاند.
به همین دلیل، دیدگاه آلتو سر،با نقدهایی جدی روبهرو شده است که مهمترین آنها جبرگرایی این رویکرد است که حداقل در سطح نظری هیچ روزنهای برای خروج از ایدئولوژی مسلط و لذا تکوین باز ذهنیت افراد و احتمالا کنشهای انقلابی باقی نگذاشته است1.
هرچند بور دیو بر ایدئولوژی بهمعنای نظام فکری جعلی برای فریب تودهها تاکید نمیکند اما به نظر وی نظام توزیع سرمایه فرهنگی در این جوامع،کارکردی ایدئولوژیک دارد.
این نوع خشونت به فرایندهایی اشاره دارد که براساس (1)- Qualifications (2)- Overt Violence (3)- Affective (4)- Symbolic Violence (4)-این بحث بور دیو یادآور مفهوم هژمونی گرا مشی از یک طرف و قدرت انضباطی میشل فو کو از طرف دیگر است.
سادهترین دلیل برای این ادعا آن است که در بیشتر اوقات نهادهای جامعه مدنی در راستای باز تولید هژمونی گروههای مسلطی هستند که در واقع،در هردو حوزهء اقتصادی و سیاسی(دولت)اقتدار دارند.
عدم وابستگی آشکار مفهوم گفتمان به برنامهای سیاسی،حضور رویکردهایی یوتو پیایی در مفهوم ایدئولوژی و نبود آن در مفهوم گفتمان،رهایی از دوالیسم کاذب حقیقی و از همه مهمتر باز بودن باب مقاومت در برداشتهای مبتنی بر مفهوم گفتمان از جمله دلایلی است که به نظر سارا میلز(1997:30-42)در این تغییر مفهومی برای تحلیل تکوین ذهنیت سوژههای اجتماعی موثر بوده است."