خلاصه ماشینی:
"حال کیست که نداند میان علوم نقلی و تجربی و عقلی داد و ستد مستمر برقرار است و قضایای یکی میتواند مقدمهء استدلالات دیگری قرار گیرد؟مگر در علم کلام از نظم طبیعت(به منزلهء یک مقدمهء تجربی)برای اثبات وجود خدا استفاده نمیشود؟مگر حکیمان حرکت دوری افلاک را برای حل مسئله دشوار ربط حادث به قدیم مورد استفاده قرار ندادهاند؟مگر چگونگی ساختمان بدن و افعال آنرا دال بر وجود نفس نگرفتهاند؟ مگر نقلهای تاریخی و ذکر حوادث غریبه را دلیل بر تصرف عالم غیب در عالم شهادت نیاوردهاند؟مگر رؤیاهای صادقه را کاشف از عالمی وراء عالم ماده ندانستهاند؟و به طور کلی مگر مجربات را مقدمهیی از مقدمات قیاسات برهانی محسوب نکردهاند؟و مگر مجربات از استقراء(به علاوهء قیاس خفی)به دست نمیآید؟و اگر تا امروز پارهیی از مجربات در علوم عقلی راه یافته و کارگر افتادهاند،چه منعی دارد که فردا پارههای دیگر بدرون آن راه یابند و آن علوم را بیشتر وامدار خود کنند؟از آن طرف علوم عقلی هم،کثیری از مقدمات خود را به علوم تجربی و نقلی وام میدهند و به موقع دادهاند.
چرا غزالی فقه را ارزان به تصوف میفروشد؟چرا فتوا میدهد که برای شکستن حب جاه،جایزست که آدمی آبرا در جام شراب بنوشد تا دیگران وی را فاسق قلمداد کنند و او را از نظر بیندازند(و فیض کاشانی هم بیهیچ اعتراضی همین سخن را در المحجة البیضا میآورد)؟4چرا عمل کسی را که برای رهایی از حب دنیا تمام اموالش را،به دریا میافکند،تصویب میکند؟آیا کسی چون غزالی،که خوف از خدا در وجود او چنان موج میزند که ناپارساترین آدمیانرا به لرزه میافکند،به احکام خدا بیاعتناست؟آیا وی که فقه را«علمی دنیوی» میخواند،به محبوب عزیز خود که خدا و شریعت خدا باشد پشت کرده است؟نه،سر امر این است که وی «فهمی»دیگر از حقیقت و گوهر دین دارد و همین است آنکه فقه را دارای چنین منزلت فرعی میکند و به عوض اخلاق و عرفان را چنان فخامت و تعالی میبخشد."