خلاصه ماشینی:
"اگر رضاخان تا این حد جاهطلب نبود میتوانست، بدون توسل به کودتا،از راه قانونی وزیر جنگ شود(ا امن کردن کشور)و زیر دست پیرنیا و مستوفی و مصدق ایران واقعا مدرن و دموکراتی بسازد.
سپاه انگلیس در ایران کشور ما را ترک میکند،5به دو علت:برای این که روسها ایالات شمالی را ترک کنند و هم برای اینکه از نفرت مردم بکاهند و بعد با پنبه سر ببرند،ولی به طوری که نویسندهء کتاب به خوبی باز نمدئه توفیقشان در این راه کامل نیست:با رفتن سپاه انگلیس،رضاخان»شیر میشود!نرمن گزارش میدهد: وزیر جنگ پس از عقبنشینی سپاهیان ما دیگر از ما نمیترسد.
از آغاز کار،به قول شکسپیر،«فرمان راند حال آنکه به نظر میآمد خدمت میکند!:نقش او در کودتا؛تفوق او بر سیدضیاء هنوز یک ماه از همکاری آن دو نگذشته؛حفظ استقلال و متانت خود در مناسباتش با قوام و پیرنیا و مستوفی؛کم محلی به نرمن و برقراری رابطهء به نسبت نزدیک با لورین؛ رویارویی او با شیخ خزعل که چیزی نمانده بود به برخورد مسلحانه با انگلستان بینجامد؛رابطهء او با فرستادگان شوروی،و تفهیم دائم این مطلب به آنها که وی«بیش از آن میهنپرست است که آلت دست فرمانبرداری باشد».
ثانیا،ایران سالها پیش مشروطیت را تجربه کرده بود و یکی دو مجلس آبرومند تشکیل داده بود،چرا رضاشاه نیمرسته از بند بیگانه این رود را از جریان باز داشت؟آیا از این حیث مسئول نیست؟ باید در هر حال توجه داشت که آزادی،روح جامعه اس و تنها راه رسیدن به فرهنگی متعالی،و نیز تنها راه رسیدن به آزادی،تشکیل مجلسی مرکب از نمایندگان واقعی مردم ایت زیرا همهء کار را فقط همگان توانند."