خلاصه ماشینی:
"میتوانیم ببینیم که افلاطون با یک پرسش به ظاهر سادهاندیشانه آغاز میکند: چه کسی بایدمسلط بر حکومت باشد؟چه کسی باید قدرت حکومتی را در دست داشته باشد؟ این پرسش سادهلوحانه را شاید بتوان دربارهء یک کشور کوچک مانند شهر-دولت آتن مطرح کرد،که در آنجا همهء شخصیتهای مهم یکدیگر را خوب میشناسند.
بنابراین،پیشنهاد میکنم که پرسش افلاطونی «چه کسی باید حکومت کند؟»را با پرسش کاملا متفاوتی جانشین کنیم:«آیا شکلهایی ز حکومت هست که منزجر کننده باشد؟»و پرسش دیگر در جهت مقابل:«آیا شکلهایی از حکومت هست که اجازه دهد ما خود را از حکومت تهریمنی،یا حتی یک حکومت بیلیاقت یا آسیبرسان،رها کنیم؟» بر این باورم که این گونه پرسشها بطور ناخودآگاه در ریشهء آنچه ما دموکراسیهای خود میخوانیم قرار دارد،و این که آنها از پرسش افلاطون مبنیبر ایم که آیا مردم باید حکومت کنند،بسیار متفاوت است.
آنچه اهمیت دارد این است که یک دموکراسی به این معنی بایستی انکان رهایی بدون خونریزی از یک دولت را که به حقوق و وظایف خود احترام نمیگذارند،یا حتی اگر صرفا سیاستهای آن را غلط میدانیم،فراهم سازد.
دولت کوچک یا دولت پدرسالار؟ ما به یک دولت نیاز داریم،دولتی بر پایهء حاکمیت قانون-هر دو معنی در نظریهء کانت که حقوق انسانی ما یک واقعیت است و باید رعایت شود،و نیز این که حقوق(قانونی)سازمانیافتهای که آزادی ما را محدود میکند،در کمتر حد ممکن و تا آنجا که امکان دارد عادلانه باشد.
وظیفهء اولیهء دولت-آنچه بیش از هر چیز از دولت انتظار داریم-این است که حقوق ما را نسبت به زندگی و آزادی به رسمیت بشناسد و،در صورت نیاز،مار ا یاری دهد تا از زندگی و آزادی خود(و همه متعلقات آنها)بعنوان یک حق دفاع کنیم."