خلاصه ماشینی:
"» در تمام این مدت،مادر که از کودکی سرپرستی او را عهدهدار شده بود،بسختی با کارهای هنری او مخالف بود و مدام نصیحتش میکرد که حرفهء«آبرومندانهتری» در پیش بگیرد،اما دنیای ذهنی او با آیندهنگریهای مادر تفاوت بسیار داشت،در این باره میگوید:«همیشه آرزوی سفر به ژاپن و چین را داشتم و دلم میخواست مثل ساموراییها باشم که هم نقاش بودند،هم قدرت و تکنیک رزمی داشتند و هم به مسائل اخلاقی پایبند بودند،به همین دلیل یکروز به سفارت چین رفتم و گفتم من به نقاشی شرقی خیلی علاقه دارم و میخواهم به کشور شما سفر کنم و چیزهای تازهای بیاموزم،آنها هم اظهار تمایل کردند که برای دیدن کارهای من به منزل ما بیایند.
به نظر من علت را باید در این جستوجو کرد که مردم ما به همان اندازه که برای جسم ارزش قائلند، نسبت به روح و روان خود بیاعتنا هستند،در نتیجه هنر که غذای واقعی روح و مایهء نشاط و شادابی آن است این چنین دستخوش بیمهری میشود."