خلاصه ماشینی:
این کار با تمرکز تحلیل روی خود سیستم و روی گونه گونه شدن روزافزون زیر سیستمهایی صورت گرفت شدن که برای آنها دیگران صرفا یک محیط سادهاند؛همانطور که زندگی اجتماعی دیگر چیزی بیش از محیط یک نظام سیاسی نیست.
این کثرتگرایی فرهنگی،این بازگشت به یک چند خدایی آمیخته با بیخدایی،اندیشهای را که وبر از کانت اقتباس کرده بود،به حد نهایی خود سوق داد:اگر تجدّد مبتنی بر جدایی ذوات از پدیدههاست،و اگر عمل فنی و علمی صرفا در دومین حوزه(پدیدهها)قرار میگیرد،فضای فرهنگی و سیاسی ما ناچار چند خداست،زیرا وحدت تبیین عقلایی پدیدهها از جهان خدایانی که دیگر هیچ مبنای وحدتی ندارد،جداست.
تفکر پسانوگرا دیگر زیربار این نمیرود که انسان را در برابر عالم قرار دهد تا به آن نظر کند کو در ذهن خود تصویر آن را بازسازی نماید،بلکه آدمی را درون دنیا جای میدهد بدون این که میانشان فاصلهای بگذارد؛ یا دستکم این فاصله را که بر فرض تقدّم وجودی شیئی پایه میگیرد با ایجاد رشتهای از ارتباطات، با زبانی میان نقاش،معمار یا نویسنده و اشیاء پر میکند.
امّا توفیق نقد پسانوگرایانه ما را از جستجوی تعریف جدیدی برای نوگرایی که مبتنی بر استقلال نسبی جامعه و بازیگران آن باشد،معاف نمیکند زیرا نمیتوان به راحتی پذیرفت که جدایی این دو چنان که لیبر الیسم جدید و پسانوگرایی در پایان قرن حاضر القا میکنند کامل باشد؛مکاتبی که یکی جامعهای را وصف میکند که چیزی نیست مگر بازاری بدون بازیگر(یعنی جایی که رفتارها براساس قاعدهء انتخاب عقلانی پیشبینی پذیرند)و دیگری رؤیای بازیگرانی بدون نظام را در سر میپروراند که در تخیل و خاطرات خویش محبوسند.