خلاصه ماشینی:
"در سال چهل و پنج که زیاد ابن ابی سفیان حاکم بصره شد حکومت خراسان شرقی و مناطقمتصرفه از ماوراء النهر را بین افراد متعدد تقسیم نمود بهطوریکه هر شهر عمده امیری داشت و کلخراسان را به امارت کسی نداد،اما بعدتر سیاست خود را عوض کرد و خراسان و ماوراء النهر و مافیهایآنرا اول به حکم ابن عمرو غفاری و بعد ربیع ابن زیاد حارثی واگذار کرد،به دوران ربیع ابن زیاد بودکه پنجاه هزار از کوفیان و بصریان را به خراسان و ماوراء النهر برای سکونت گسیل کردند و سیر عراقیشدن خراسان را شتاب بخشیدند.
چندیبعد که باز در خراسان و ماوراء النهر پیشتر رفت بههنگامی که عزم فتح جوزجانان نمود"مردی ازنامداران عرب،اقرع ابن سایب التمیمی،را بخواند و هزار مرد بدو داد،فرمود که به جوز جانان رود و بااهل آن شهر جنگ یا صلح کند"3وقتی عبد الله ابن عامر قصد داشت تا بهخاطر سفر حج خراسان راترک کند،احنف بن قیس تمیمی را بهنزد خود خواند و به او گفت"ای ابو البحر،بدان که موسم حجرسیده.
نمونه دیگر خوارزم است،اینجا خوارزمشاه حاکم رسمی منطقه از دخالتهای برادر خود در امورحکومتش عاصی شده پس از قتیبه مدد میجوید و به او مینویسد"که تو را فلا و فلان خواهم داد وکلیدهای شهر را به تو خواهم سپرد بدان شرط که کشور را از برادرم بازستانی و به من بازدهی"3با اینمقدمات سپاه عبد الرحمن ابن مسلم به سمت خوارزم میرود در حالی که شهریار در شهر فیل به انتظاراو نشسته بود(که لسترنج معتقد است باید همان شهر گرگانج باشد4)و توانست خرزاد غاصب را به قتلرساند و حکومت شهریار خوارزم را به او باز پس دهد،اما معلوم نیست که چرا مردم اعلام کردند،شاهشان را مردی ناتوان می دانند و او را به خاطر این مددجویی از اعراب مهاجم به قتل رساندند."