خلاصه ماشینی:
"قبلا تذکر میدهیم که این تفسیر و توجیهی است از میان تفاسیر و توجیهات ممکن دیگر که تنها به راوی یا قهرمان داستان در متن حوادث و احوالی که بر او روی میدهد نظر دارد و به هیچ روی در پی آن نیست که چیزی دربارهء خود نویسنده و حالات روانی او اظهار و عرضه کند.
»41 راوی بوفکور نیز با تردید از خود میپرسد:«آیا من موجود مجزا و مشخصی هستم؟»(صفحهء 94) همچنین اگر دیگری آزاد و مختار باشد،این امکان وجود دارد که شخص ناایمن از نظر وجودی،خود را به مثابهء موضوعی در حوزهء آگاهی و تجربهء این فرد دیگر بیابد و بدینسان حس هویت درونی او که از ابتدا شالودهای محکم نداشته،بشدت متزلزل و مستحیل گردد.
»(صفحهء 02) این جدایی از جهان واقعیت،از عمل و ادراک و این سکون و جمود خوددرونی که قرار بود سبب محفوظ و در امان ماندن آن باشد رفتهرفته برای آن حالت زندان یا گوری پیدا میکند: «میان چهار دیواری که اطاق مرا تشکیل میدهد و حصاری که دور زندگی و افکار من کشیده،زندگی من مثل شمع خرده خرده آب میشود.
لنگ شرح میدهد که چگونه«خود»این بیمار در معرض تهدید سلطه و غلبهء یکی از چهرهها و نقشهای خود دروغین قرار میگیرد و بدینسان رفتار و اطوار غریب و دیوانهوار او را شیوهای برای جلوگیری از این پیشآمد هولناک تلقی میکند82: راوی بوف کور نیز هراس و اضطراب ناشی از تهدید سلطه و غلبهء این خودهای دروغین را بر تمامی وجود خود چنین بیان میکند: «حس کردم که در عین حال یک حالت مخلوط از روحیهء قصاب و پیرمرد خنزر پنزری در من پیدا شده بود."