خلاصه ماشینی:
"آیا این یکی از دلایلی است که در امریکای لاتین گرایش روزافزونی نسبت به نوشتن رمانهای حماسی پدید آمده است،یعنی اینکه نویسندگان میکوشند تا آنجا که مقدور است ابعاد اجتماعی و تاریخی گستردهتری را در هر اثر بگنجانند؟ -یادم میآید ده سال قبل با یک نویسندهء امریکایی به نام دونالد بارتلمه صحبت میکردم او به من گفت:«در امریکای لاتین چطور این کار را میکنید؟ چطور این رمانهای طولانی را مینویسید؟اینهمه موضوع و اینهمه رمانهای بسیار طولانی را از کجا میآورید آیا در امریکای لاتین با کمبود کاغذ مواجه نیستید؟چطور این کارها را میکنید؟ما نویسندههای امریکایی به این نتیجه رسیدهایم که از لحاظ سوژه در مضیقه هستیم.
اشتیاقی که برای رسیدن به یک جور کلیت در هر دوی این رمانها به چشم میخورد،یکی از علائق مشترک رمان نویسان به اصطلاح مترقی امریکای لاتین در دههء شصت است، نظرتان دربارهء این ترقی چیست؟ -باید بگویم که به نظر من رمانی که ما در امریکای لاتین مینویسیم،یک فصلاش کلمبیایی است و مارکز آن را نوشته است،فصل دیگرش کوبایی است و کارپنته آن را نوشته است،یک فصل دیگرش آرژانتینی است و خولیو کورتازار62آن را نوشته است،و خلاصه به همین ترتیب،ما در قارهای زندگی میکنیم که خیلی چیزها در آن ناگفته مانده است و رمان هم در آنجا پدیده نوینی به حساب میآید.
یادم میآید وقتی که به سفارتخانهء مکزیک در پاریس رسیدم،خواستار اطلاعاتی شدم که فکر میکردم شاید یکی از همکاران سابق برایم گذاشته باشد-او کسی بود که نظراتش را دربارهء مسائل سیاسی فرانسه میپسندیدم-اما معلوم شد که از ترس آنکه مبادا بعدها نوشتههایش را علیه او به کار ببرند هیچ یادداشتی برایم نگذاشته است."