خلاصه ماشینی:
"مگر میتوان تردید کرد که«استاد سخن سعدی است»و مگر میتوان تردید داشت که اگر حافظ،سعدی را پیش از خود نمیداشت و از سخن بلند و شعر شیوا و روحنواز و دلربای سعدی-که براستی جوهر شعر است-متأثر نمیگشت حافظ نمیشد،اما از سوی دیگر با وجود آنهمه سخنوران بزرگ،خاصه با وجود سخنوری چون سعدی«که تحفهء سخنش میبرند دست به دست5»و سخن هنرمندانهاش چون حسن معشوقش-که حد زیبایی است-حد سخندانی است6و فراتر از آن سخنی هنرمندانه متصور نمیتواند بود،آیا حافظ شدن اعجاز نیست؟و آیا«قبول خاطر و لطف سخن»خواجه «خداداد7»نیست؟ باری خداداد بودن قبول خاطر و لطف سخن حافظ و نهفته بودن صد نکته غیر از نکاتی که با معیارهای نقادی و سبکشناسی میتوان به کشف آنها رسید در شعر او از یک سو،و نیز این امر که دیوان حافظ شرح آرزومندیهای انسان است و تفسیر آرمانهای انسانی و دردهای جانفرسای مردم ایران و بیان آرزوهای انسانیشان،از همان آغاز،نه تنها مورد توجه مردم ایران قرار گرفته،که مورد عنایت همهء کسانی واقع شده است که به گونهای با زبان حافظ،یعنی زبان شیرین و جاودانی فارسی،آشنا بودهاند،و بعدها با آنکه اساسا شعر،ترجمه ناپذیر است و شعر حافظ ترجمه ناپذیرترین شعرهاست، ترجمهء اشعار او-که بیگمان با اصل آن تفاوتها دارد-در وجود بزرگانی چون«گوته»8شورها افکنده و گردها از هستی صاحبدلانی که کلک خیالانگیز او را فهم میکنند برانگیخته است."