خلاصه ماشینی:
"» یکبار وقتی در مدینهء رسول بودم و بار دیگر وقتی که در قونیه به سوی مزار مولانا میرفتم،حضور آن دو بزرگ،فضای ضمیر مرا چنان عطرآگین کرده بود،و خاکهای آن دو سرزمین چنان در چشم من عزیز میآمد که بارها و بارها این ابیات سعدی را با خود زمزمه میکردم: (به تصویر صفحه مراجعه شود) به امید آنکه جایی قدمی نهاده باشی همه خاکهای شیراز به دیدگان برفتم تو چنین لطیف اگر از در بوستان درآیی گل سرخ شرم دارد که چرا همی شکفتم کدام حادثه از این عظیمتر و دلرباتر که خداوند در این عالم جلوهای مهرآمیز کند و پارهء بزرگی از رحمت و هدایت خود را،با ارسال رسولان،به سوی آدمیان بفرستد و با این انعام و منت باب بهشت را به روی این عالم یعنی نشئهء طبیعت،که مرتبهای از مراتب جهنم است، بگشاید؟ خداوند با فرستادن پیامبران بر ما منت نهاده است.
آخر آدمی ببیند که سادهلوح ظاهربینی در چنگ جمعی سودجویان نابکار گرفتار آمده که بدو اظهار چاکری و مودت میکنند و در باطن برو میخندند،و بانگ نزند که چرا از عاشقان راستین خود رو برتافتهای و بدین منافقان دل نهادهای؟ غیرتم آید که پیشت بایستند بر تو میخندند و عاشق نیستند عاشقانت از پس پردهء کرم بهر تو نعره زنان بین دم به دم و آدمی ببیند که ماری در دهان خفتهای میرود و جان او را میستاند،و آن خفته را نجنباند وندواند تا مار را از امعا و احشای او برون افکند؟83حتی فحش شنیدن و تلخی دیدن هم در این راه شیرین است چرا که رازدان میداند که آن فحشها از سر غفلت است و آن رنجها هم عاقبتی شیرین دارد: میشنیدم فحش و خر میراندم رب یسر زیر لب میخواندم هر زمان میگفتم از درد درون اهد قومی انهم لا یعلمون از سبب گفتن مرا دستور نه ترک تو گفتن مرا مقدور نه و همین است معنای آنکه خدای رحمان دربارهء پیامبر ارجمند اسلام(افاض الله علینا من برکاته)فرمود که: «لقد جاءکم رسول من انفسکم."