خلاصه ماشینی:
"کتاب گفتارهایی در باب ده جلد اول تاریخ تیتوس لیویوس (1518)و کتاب شهریار(1513)و نیز تاریخ فلورانس(1525)حاصل تلاشهای ماکیاولی در این دوران است.
برای او فاصلهء میان«زندگی واقعی»و«زندگی آرمانی»چنان زیاد است که نمیتوان آنها را با ساختن پلی به یکدیگر متصل کرد:«شکاف میان زندگی واقعی و زندگی آرمانی چندان است که هرگاه کسی واقعیت را به آرمان بفروشد به جای پایستن خویش راه نابودی را در پیش میگیرد.
لئواشتراس در فلسفهء سیاسی چیست؟ به درستی میگوید:«تمجید از مذهب روم باستان در واقع انتقادی تلویحی بر مذهب روم جدید یعنی مسیحیت است و ماکیاولی به همان دلیلی مذهب روم باستان را مورد تمجید قرار میدهد که نویسندگان آزاد اندیش مخالف قیصر،که در عین حال در قلمرو قدت او میزیستند،بروتوس [دشمن قیصر]را مورد تمجید قرار میدادند.
»19 در بازآفرینی سنت(تاریخ روم باستان)، ماکیاولی نظم جدیدی را پایه ریزی میکند که قدرت بشری کانون اصلی آن است.
اما آنگاه که فرمانروا را به مطالعه و تدبر در تاریخ فرا میخواند،یا آینده نگری و تصمیمگیری در زمان مناسب را به او یادآور میشود یا اندرز میدهد که مراعات حال مردم را بکند و جانب آنان را بیش از سپاهیان نگاه دارد،آموزههای او سراسر استادانه و خردمندانه است.
40 روشننگری آفاق بلندی فرا روی بشر پدیدار میسازد که بسی از عالم ماکیاولی،گستردهتر و متنوعتر است؛اما روح دوران روشننگری همان روح زمانهء ماکیاولی است؛منتهی این روح اینک تلطیف شده و عریانی و شوخ چشمی خویش را در جامهء دلنواز و سپید آزادی فرو پوشیده است."