چکیده:
روشنفکری دینی، اصطلاحی جدید است که پس از انقلاب اسلامی ایران وارد ادبیات سیاسی گردید و به جریانها و نحلههای متفاوت، و البته دارای تفکر التقاطی تقسیم گردید. روشنفکران دینی تلاش نمودند با تفسیر و تلقی جدید از دین، هم گوهر و اصل دین را حفظ نمایند و هم در چارچوب دین پاسخگوی مسئلههای اصلی روشنفکری، یعنی «سنت و تجدد»، «دین و سکولاریسم»، «ما و غرب» و «حکومت و حاکمیت» باشند. این مقاله با رویکرد تحلیلی و اسنادی به این موضوع میپردازد. شهید آوینی از جمله روشنفکران دینی است که با نگاه حداکثری به دین، مسئلههای اصلی روشنفکری را مورد بحث و بررسی قرار داده است. وی ضمن نقد رادیکال مدرنیته، سنتها را مورد توجه قرار میدهد و برای دین نقش حداکثری در سیاست و اجتماع قایل است. وی همچنین ضمن نقد رادیکال غرب، روشنفکران و عملکرد آنها را در قبال واقعیتهای اجتماعی و مردم مورد نکوهش و سرزنش قرار میدهد و سرانجام بهترین حکومت را برای اداره جامعه، حکومت مردمسالاری دینی (نظام ولایت فقیه) میداند.
خلاصه ماشینی:
"204 از نظر وی، تحولات رخ داده که در دوران رنسانس، اتکا به عقل و علم را در جامعه گسترش داد و منجر به شکلگیری پدیدهای به نام «مدرنیسم» شد که تاکنون نیز به عنوان یکی از مباحث مهم و مسائل روز مطرح است و امروزه روشنفکران سعی میکنند ضمن بررسی این پدیده، نسبت خود را با آن بسنجند؛ زیرا «تجدد یا مدرنیسم چنین اقتضا دارد که هر چیز کهنهای مذموم است، مگر نه اینکه هر نویی بالاخره کهنه میشود؟ و بنابراین، تنها انسانی ذاتا متجدد است که حیات او عین نهیلیسم باشد و به یک نفی مطلق ایمان آورده باشد.
آنها در نحوه نگرش و جهانبینی مردم تحول اساسی ایجاد کردند و به جای جهل، خرافهپرستی، احکام آسمانی، شریعت و حاکمیت کلیسا که در دوران قرون وسطا ایجاد شده بود، سکولاریسم، تخصصگرایی و اصالت علم را جایگزین کردند و این در حالی است که روشنفکران ایرانی درک درستی از جامعه، تاریخ و فرهنگ خود ندارند و شکاف عظیمی میان آنها و مردم عادی وجود دارد و به جای آنکه نقش اصلی را در تحولات اجتماعی ایفا کنند، دارای نقش منفعلی بودهاند.
بر این اساس، نشان داده شد که شهید آوینی به عنوان یک روشنفکر دینی اسلامگرا، ضمن نفی تجدد، سنت را به دلیل آنکه به فطرت انسان نزدیکتر است مورد پذیرش قرار میدهد و با نفی سکولاریسم، بر دین حداکثری برای اداره جامعه تأکید مینماید و ضمن نفی غرب، عملکرد روشنفکران را به دلیل پیروی از غرب و عدم شناخت نسبت به جامعه مورد نقد قرار میدهد و وظیفه هدایت و رهبری جامعه را بر عهده روحانیت مینهد و در پایان ضمن نفی سازگاری میان اسلام و دموکراسی، معتقد است که بهترین حکومت برای اداره جامعه نظام ولایت فقیه مبتنی بر مردمسالاری دینی است."