خلاصه ماشینی:
"نخستین فیلسوفی که از عقل فعال بحث کرده ارسطو بوده ولی معنای او از این لفظ به خوبی روشن نیست اما فارابی آنرا گوهری غیرمادی و پدید آمده از خدا میداند و در چگونگی بخشایش عقل فعال،(معقولات را به جان انسان)میگوید:نسبت عقل فعال و عقل بالقوه در انسان مانند نسبت نور خورشید و دید چشم است؛یعنی همچنانکه چشم در تاریکی بینایی ندارد و بالفعل شدن بینایی آن منوط به این است که ابتدا نور خورشید اشیاء را روشن کند، عقل فعال نیز باید به عقول بشری نور علم بتاباند تا علم به حقایق حاصل شود.
به نظر او،هدف از وجود انسان نیل به سعادت است و رسیدن به این سعادت در صورتی امکانپذیر است که ابتدا عقل فعال معقولات نخستین را که همان معارف اولیه است به انسان اعطا کند و البته هر انسانی هب مقتضای سرشت خود شایستهء دریافت چنین معارفی نیست چون در سرشت برخی هیچگونه استعدادی برای پذیرش چنین معارفی وجود ندارد(مانند دیوانگان)ولی برخی دیگر پاک سرشت بوده و شایستگی آنرا دارند و سعادت،ویژهء این گروه است نه دستهء اول.
37چنین انسانی پادشاه حقیقی است و سزاوار است که بگوییم به او وحی میشود و این در صورتی است که بین عقل فعال و عقل منفعل واسطهای جز عقل مستفاد نباشد و مردمانی که تحت ریاست چنین رئیسی قرار میگیرند مردمان فاضل و امت آنها امت فاضله و مسکن آنها«مدینهء فاضله»نام دارد و اگر گروهی از این فرمانروایان در یک شهر یا در یک امت یا در میان امتها گرد آیند،آن گروه مانند یک پادشاهند زیرا اهداف آنان یکسان است و اگر یکی در پی دیگری آید،دومی همان خوی اولی را خواهد داشت و آیین او مانند آیین فرمانروای سابق است."