خلاصه ماشینی:
"برای ادامهء تحصیل در رشتهء تخصصیام به دانشگاه مک گیل در مونترال کانادا رفتم و بعد از تمام کردن دورهء روانپزشکی بزرگسالان و کودکان،در سال 7691 به عنوان آسیستان پروفسور در دانشکدهء پزشکی دانشگاه مریلند در بالتیمور استخدام شدم.
با برچسب به روی پیشانی)نشان میدهد؟ قدما اسمش را گذاشته بودند خوف ورجا آیا این واکنشها با هم توافق دارند؟یا برعکس با ازدیاد سن،تغییری در نحوهء احساسی و ادراکی نوزاد به وجود میآید؟اگر تغییراتی در واکنشهای نوزادان مشاهده شد،علتشان چیست؟ در حال حاضر،مشغول تحقیقی هستیم روی شیوههای مختلف بغل گرفتن نوزاد.
*نوبت میرسد به این سؤال که از سوابق نویسندگی شما بپرسیم؟چطور شد که یکلیا و تنهایی او را نوشتید؟ -در سال پنجم طبیعی،چند داستان کوتاه نوشتم که یکی از دوستان با عنوان دائم الخمر و به خرج خودش چاپ کرد.
داستان دیگری هم به اسم«نسل کلاغها»در دست داشتم که در امریکا تمام کردم و در سال 4431 به نام شریفجان،شریفجان در تهران به چاپ رسید.
*ممکن است بفرمایید چه منابعی روی کار شما تأثیر گذاشتهاند؟ -برای هر نویسندهای جواب دادن به این سؤال اشکالاتی دارد.
گاهی نظامی از حد توصیف و تشبیه و استعاره میگذرد و مثل یک شاعر قرن بیستم،با ترکیب تصویرهای آبستره در خواننده احساسی به وجود میآورد که خیلی شبیه احساس خود شاعر در حال خلاقیت شعرش است.
درست مثل صحنههای خمصهء نظامی که اول از نقطه نظر شاعر توصیف میشود و بعد بدون مقدمه،شاعر جا عوض میکند و به جای شخصیتهای داستان حرف میزند.
فکر میکنم تأثیر نویسندههای آمریکای لاتین روی ادبیات معاصر عمیق بوده،مخصوصا نوشتههای نویسندههایی مثل مارکز،بورخس،وان کارلوس اونتی(متأسفانه از این نویسندهء بسیار تیز بین کارهای زیادی به انگلیسی ترجمه نشده)،اونوتو،و غیره."