خلاصه ماشینی:
"این قرارداد به هنگام ارائهء دستنوشتهای که سرانجام به باغ وحش شیشهای مبدل شد،فسخ گردید:نوشتهای که در سال 5491 جایزهء جامعهء منتقدان نمایشنامهء نیویورک را برای وی به ارمغان آورد و ویلیامز را به منزلهء نمایشنامهنویس مهم امریکایی به عموم شناساند.
و وقتی یک نمایشنامه را به کنار میگذارم که مطئن باشم آن طور که باید کامل شده،و این بستگی دارد به اینکه اجرای آن از نظر من خوب باشد.
بلافاصله پس از مرگ فرانک مرلو،دیگر فلج شدم،و قدرت نوشتن از من سلب شده بود،و تا موقعیکه اسپید (Speed) [مادهء مخدری که فعالیت مغز را برای مدت زمانی کوتاه چندین برابر میکند:این ماده به دو صورت قرص و مادهء تزریقی وجود دارد]تزریق نکرده بودم،این حالت همچنان در من باقی بود.
وی در کار حرفهای خود،واقعا عالی است،اما فکر میکنم حتی اگر هم او چنین اشتباهی مرتکب شده باشد،برای نشان دادن ناخشنودی از دیدگاه یک منتقد،بتوان روشی را انتخاب کرد که این حد تند و ظالمانه نباشد.
نصیحتی به نویسندگان جوان از یک نویسندهء جوان چه کارهایی نباید سر بزند؟ تماشاچیان خود را کسل کنید!منظورم این است که حتی اگر مجبور شدید،به کشتاری کاملا مصنوعی،یا تیراندازی بیمورد متوسل شوید،چون این مسئله دست کم توجه آنها را جلب کرده و بیدارشان نگاه میدارد.
ایجاد تغییرات و بازنویسی اگر خواست کارگردان باشد-که فکر کنم در ان صورت هوشیارانه است-مرا ناراحت نمیکند، اما وقتی پولدوستها دست به کار میشوند،آنوقت است که درد سرها شروع میشود."