چکیده:
این مقاله بعد از مروری کوتاه به زندگی ایمره لاکاتوش، به طرح و معرفی نظریهی معقولیت وی میپردازد. لاکاتوش روششناسی را به مثابه یک نظریهی معقولیت میداند. بنابراین روششناسی معرفت علمی وی، نظریهای برای معقولیت معرفت علمی محسوب میشود. بعد از بررسی اجمالی مفهوم معقولیت، مروری تاریخی به زمینهها و چگونگی نهادینه شدن «معقولیت معرفت علمی» و نقش روشهای علم در تحقق این امر داشته و سپسبه اختصار به علل تقلیل اهمیت معقولیت معرفت علمی پرداخته میشود.
لاکاتوش که دیدگاه نامعقولگرایی و شکگرایی را به دیدهی خوف و هراس مینگرد، درصدد تدوین نظریهی معقولیتی است که مشکلات روششناسیهای قبلی را نداشته باشد و به شکگرایی منجر نشود. او روششناسیاش را به گونهای تدوین میکند که از یکسو نگاهی به تاریخ علم داشته باشد و از سوی دیگر، راهی برای پیشرفت علم بگشاید. او روششناسی برنامههای پژوهش علمی را بسط میدهد که در اینجا به اختصار به همراه مبانی پاپری این روششناسی، ساختار، اجزا و ویژگیهای آن و همچنین ملاکهای ترجیح نظریات و برنامههای پژوهشی به رقبایشان مورد بررسی قرار میگیرد.
لاکاتوش تلاش میکند با ارائهی ملاکهای دقیق برای ارزیابی نظریات و برنامههای پژوهشی، نظریهی معقولیت بیعیب و نقصی ارائه دهد. او برای ارزیابی روششناسیها، یک فراروششناسی ارائه میدهد که براساس آن، سایر نظریات معقولیت یا روششناسیها را ارزیابی کند. او در نهایت به این نتیجه میرسد که روششناسی برنامههای پژوهشی علمی وی برترین روششناسی موجود است و میتواند ما را از خطر شکگرایی برهاند.
خلاصه ماشینی:
"مترجم محترم کتاب چیستی علم در ترجمهی واژهی Bandwagon برای روشنتر شدن مطلب، واژهی «دستهی سینهزنی» را آورده و توضیح دادهاند که: منظور لاکاتوش این است که همان طور که اهمیت و بزرگی یک دستهی سینهزنی یا دستهی کارناوال معمولا از روی تعداد افرادی که بدان پیوستهاند معلوم میگردد و هر قدر این تعداد بیشتر باشد جاذبهاش بیشتر خواهد بود و لذا افراد بیشتری بدان میپیوندند و این پیوستن بیشتر، خود مایهی شوکت و هیبت افزونتر دسته میشود به طوری که این نیز به نوبهی خود مایهی جاذبهی بیشتر و لذا پیوستن بیشتر افراد میشود، پیشرفت معرفت علمی هم، در نظر کوهن تابع چنین پدیداری است، پدیداری که بیش از هر چیز ماهیت اجتماعی دارد و مستعد تحلیل و تبیین جامعهشناسی است (چالمرز، ص131).
این گزارههای پایه از توافق دانشمندان برجسته بر سر روشهای علم به دست میآیند؛ لذا ارزیابیهای پایهی دانشمندان برجسته به ما کمک میکند که به ارزیابی تعاریف یا نظریاتی که در مورد علم داده شده، بپردازیم (Ibid, pp124-125)؛ اما چنانکه قبلا ذکر شد لاکاتوش نشان میدهد که با این روش تمام روششناسیهای موجود، اعم از روششناسی پاپر و روششناسی خود لاکاتوش، ابطال میشوند (Ibid, p126-131)؛ چون بالاخره هر تعریفی از علم کاملا منطبق بر تاریخ واقعی علم نخواهد شد و تمام روششناسیها بالاخره یک مثال نقیضی خواهند داشت، و نیز ارزیابیهای پایهی دانشمندان برجسته نیز همواره صادق و مطابق با واقع نخواهد بود؛ از اینرو لاکاتوش بر آن میشود ملاک جدیدی ارائه دهد که میتوان با آن، روششناسیها را به کمک بازسازیهای معقولشان از تاریخ ارزیابی کرد و برای این کار روششناسی برنامههای پژوهش تاریخی را پیشنهاد میکند (Ibid, p131)."