چکیده:
در این مقاله نوشتههای مربوط به تحول استراتژیک از سه جنبهء عقلانی،تجربی و ادراکی مورد بررسی قرار میگیرد.الگوهای عمومی تجربی،تضادها،تواناییها و ضعفهای کلی هرسه دیدگاه شناسایی میشوند.یک چارچوب نظری منسجم و یکپارچهکننده برای فهم استراتژیک ارائه و مورد استفاده قرار میگیرد تا انگیزهای برای طرح دو سؤال کلی مربوط به تحقیقات در آینده باشد.
خلاصه ماشینی:
"این ادراکات و برداشتها به نوبهء خود اقدامات مدیریتی را که هدف آن درک شرایط محیطی یا سازمانی از طریق جمعآوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات و غیره است،به پیش میبرد(خط 5)و این اقدامات،به نوبهء خود،درک نیاز به تحول و مقاومت در برابر تغییر را مجددا شکل میدهند(خط 6)و سعی میکنند که محیط(خط 7)،سازمان(خط 8)و یا محتوای استراتژی(خط 9)را تحت تأثیر قرار دهند،اقداماتی که هدف آنها محیط یا سازمان است،تمایل به تغییر یا مقاومت در برابر تغییر از سوی ذینفعان کلیدی محیطی یا سازمانی شکل میدهند و خودشان را به صورت نتایج اقتصادی و غیراقتصادی نظیر حمایت از تحول،اخلاقیات کارکنان،و رضایت ذینفعان سازمان نشان میدهند (خط 01).
براساس چارچوب همگرا که در شکل 1 ارائه شده است،ما دو سؤال کلی تحقیقی را درخصوص پرسشهای اساسی که در تحقیقات مربوط به تحول استراتژیک پاسخی به آنها داده نشده است،مطرح میکنیم: سؤال تحقیقی شمارهء 1:تا چه حد نوسانات تغییر در محتوای استراتژی توسط نوسانات در محتوا و تغییرات در فرایندهای مدیریتی،نظیر ادراکات و اقدامات قابل تبیین است؟ مهمترین اختلافی که ما در بررسیهای خود به آن رسیدیم[21]این بود که ما در مواجه با شرایط مشابه محیطی یا سازمانی(نظیر مقرراتزدایی و افت عملکرد)،بعضی از سازمانها از طریق تحول استراتژیک به این شرایط پاسخ میدهند ولی سازمانهای دیگر چنین کاری را نمیکنند.
چارچوب همگرای ما، سه دسته از فرایندهای مدیریتی را که میتواند به تبیین این تضادها بپردازد،به طور برجستهای مشخص کرده است:نخست،اقدامات مدیریتی که شرایط سازمانی را طی فرایند تحول تحت تأثیر قرار میدهد(خط شمارهء 8)،میتواند مقاومت سازمانی در برابر تغییر را تضعیف کند."