چکیده:
فنون بدیعی از دیرباز مورد توجه علمای بلاغت قرار داشته و تقسیم بندیهای مختلفی از آن صورت گرفته است. ابن معتز، قدامه بن جعفر، ابن رشیق و ابن سنان خفاجی، از جمله کسانی هستند که در این زمینه تلاش نموده اند. در قرن هفتم، سکاکی پس از تفکیک علوم بلاغی محسنات کلام را به محسنات لفظی و معنوی تقسیم می کند که تا قرنها مورد توجه و استفاده قرار می گیرد. در دوران معاصر نیز شاهد تقسیم بندیها و ملاحظات دیگری هستیم که اغلب بر پایه گذشته صورت گرفته؛ غیر از مواردی که مبتنی بر دستاوردهای جدید دانش زبان شناسی است. با این همه، شعر نو و بررسی بدیع در آن، ما را به طبقه بندی دیگری هدایت کرده است و آن تقسیم بندی فنون بدیعی بر اساس انواع تداعی است که در سه محور تشابه، مجاورت و تضاد شکل گرفته است. در این مقاله، پس از بررسی تاریخی تقسیم بندیهای موجود، صنایع بدیعی بر اساس انواع تداعی طبقه بندی شده است.
Rhetorical figures have been the focus of rhetoricians' attention since the ancient era; they have also classified these figures differently. Even before division of rhetorical devices into three branches of meaning، expression and rhetoric، this attention has been prevalent. Among others Ibn-e Motaz، Qodamat، Ibn-e Rashiq and Ibn-e Sanam Khafaji did some studies in this area. After differentiating Sciences of Rhetoric from one another، in the 7th century، Sakaki divided rhetorical figures into figures of speech and figures of thought. In the contemporary era، there are other classifications which are based on the past ones، except for some additional points which is the outcome of recent linguistic discoveries. Modern poetry، and the figures of speech employed in it، has drawn our attention to another classification that is the division of figures of speech on the basis of their associations (similarity، contiguity، and opposition).
After studying the historical classifications، this article attempts to classify the figures of speech on the basis of various classifications of associations.
خلاصه ماشینی:
"با این همه،شعر نو و بررسی بدیع در آن،ما را به طبقهبندی دیگری هدایت کرده است و آن تقسیمبندی فنون بدیعی براساس انواع تداعی است که در سه محور تشابه،مجاورت و تضاد شکل گرفته است.
سوسور و پیروانش تناسب و تضاد را از مقولۀ مجاورت به شمار آوردهاند،اما از آنجا که این دو نوع قطب محور مجاورت قرار دارند،ما برای هر یک از آنها محوری مستقل به شمار آوردهایم و تداعی را شامل سه اصل تشابه،مجاورت(تناسب)و تضاد دانسته و بر اساس آن فنون بدیعی را تقسیمبندی نمودهایم.
جرجانی زیبایی را به معانی برمیگرداند و معتقد است هرگاه از زیبایی کلامی-اعم از شعر و نثر-سخن گفته میشود،با این تعریف از احوالی که به آهنگ خود الفاظ و وضع لغوی آنها مربوط میشود،آگاه نمیشویم،بلکه این تحسین مربوط به امری است که در دل آدمی حاصل میشود و فضیلتی را نشان میدهد که عقل،عود آن را برافروخته است(جرجانی،1374 :2)بدین ترتیب،از نظر او شبهۀ زشتی و زیبایی تجنیس و سجع و حشو نیز تطبیق(مطابقه)و استعاره و دیگر اقسام بدیعی همیشه متوجه زیبایی و زشتی معانی آنهاست،بیآنکه الفاظ در این امر دخالتی داشته باشند(همان:12)؛به عبارت دیگر،در این موارد،زیبای و زشتی آنها از لفظ به معنی سرایت میکند(همان:3).
ایشان نیز معتقد بودند که فنون بدیعی از فروع علوم معانی و بیان یا به عبارت دیگر«بلاغت»است؛یعنی همان چیزی که چندلر با این عبارت که دیگر شیوههای بلاغی به آنها تقلیلپذیرند،بدان اشاره کرده است.
در این تقسیمبندی صنایع لفظی و معنوی توأمان در نظر گرفته شدهاند و حتی میتوان مباحث بیان را نیز به آن افزود و همگی آنها را در شمار انواع آشناییزدایی دانست."